[عبد صالح را مشيّت از خداست]
849-
«قول بنده ايش شَاءَ اللَّه كان
بهر آن نبود كه تنبل كن در آن
چون بگويند ايش شَاءَ اللَّه كان
حكم، حكم اوست مطلق جاودان
اشاره به خبرى است كه در ذيل شماره (844) مذكور افتاد.
[ «كژ روى، جفّ القلم، كژ آيدت»]
850-
«همچنين تأويل قَد جَفّ القَلَم
بهر تحريض است بر شغل اهَمّ
كژ روى جَفَّ القلم كژ آيدت
راستى آرى سعادت زايدت
چون بدزدد، دست شد، جفّ القلم
خورد باده، مست شد، جفّ القلم
از روايت مذكور در ذيل شماره (246) مقتبس است.
[ص 176 احاديث مثنوى]
[از تصدّق ذرهّاى كوهى شود]
851-
«ذرّهاى گر در تو افزونى ادب
باشد از يارت بداند فضل ربّ
قدر آن ذرّه تو را افزون دهد
ذرّه چون كوهى قدم بيرون نهد
ظاهراً اشاره بدين خبر است:
مَن تَصَدَّقَ بعَدل تَمرَة من كَسب طَيِّبٍ وَ لَا يَقبَلُ اللَّهُ الَّا الطَّيِّبَ فَانَّ اللَّهَ يَتَقَبَّلُهَا بيَمينه ثُمَّ يُرَبِّيهَا لصَاحبه كَمَا يُرَبِّى أَحَدُكُم فَلُوَّهُ حَتى تَكُونَ مثلَ الجَبَل[1].
بخارى، ج 2، ص 128 [ص 176 احاديث مثنوى]
[ «آن وفا را هم وفا، جفّ القلم»]
852-
«بس جفا گويند شه را پيش ما
كه برو جف القلم كم كن وفا
معنى جَفّ القلم كَى اين بود
كه جفاها با وفا يكسان شود
[1] - هر كس يك لنگه خرما صدقه دهد- به شرط آن كه از كسب حلال باشد، چون فقط حلال مقبول حق است- خداوند آن را به شايستگى مىپذيرد و براى صاحبش آن را چند برابر مىكند. مانند كسى كه كره اسبى را به مدد تربيت صحيح تبديل به جثهاى كوه پيكر كند.