اشاره است به حديث ذيل:
القَدَريَّةُ مَجُوسُ هذه الأُمَّة.
كه:
القَدَريَّةُ مَجُوسُ امَّتي
و نيز:
القَدَريَّةُ مَجُوسُ العَرَب[1]
- هم روايت شده است.
جامع صغير، ج 2، ص 88، كنوز الحقائق، ص 92 بنا بر اين كه مقصود از «قدريّه» مثبتين قدر باشد نه نافيان تأثير قدر.
[ص 175 احاديث مثنوى]
[قصّه آن دزد و توجيهات او]
848-
«گفت دزدى شحنه را كاى پادشاه
آنچه كردم بود آن حكم اله
مأخذ آن حكايت ذيل است:
امَرَ الاسكَندَرُ بصَلب سَارقٍ فَقَالَ ايُّهَا المَلكُ فَعَلتُ مَا فَعَلتُ وَ انَا كارهٌ فَقَالَ وَ تُصلَبُ وَ انتَ ايضاً للصَّلب كَارهٌ[2]. ربيع الابرار، باب الغدر و الخيانة، المستطرف، ج 1، ص 190 [ص 182 قصص مثنوى]
[1] - قدريه براى امت اسلام به منزله مجوس است.( مجوس به پيرو زردشت مىگويند كه منشأ خير و شر را دو خداى مستقل از يكديگر مىداند. مجوس موحّد نيست).
صورتهاى ديگرى از حديث: قدريه براى امت من به منزله مجوس است. قدريه مجوس ملت عرب است.[ نيز مراجعه شود به رديف 843)
[2] - اسكندر دستور داد دزدى را به دار كشند. وى( در توجيه دزدى خود) به اسكندر گفت من گر چه مرتكب دزدى شدهام، اما راضى به انجام آن نبودهام.
( خدا خواسته است!) اسكندر گفت اكنون نيز به دار كشيده مىشوى. هر چند به آن راضى نيستى( ولى خدا خواسته است!).