حَدَّثَني رَجُلٌ منَ اصحَابنَا قَالَ صَاحَبَ رَجُلٌ منَ
القَدَريَّة مَجُوسياً فى سَفَرٍ فَقَالَ لَهُ القَدَرىُّ يَا مَجُوسىُّ مَا لَكَ
لا تسلمُ قَالَ حَتَّى يَشَاءَ اللَّهُ قَالَ قَد شَاءَ اللَّهُ ذَلكَ وَ لَكنَّ
الشَّيطَانَ لَا يَدَعُكَ قَالَ المَجُوسىُّ فَانَا مَعَ اقوَاهُما[1]. عيون الاخبار، ج 2، ص 42- نيز
اخبار الظراف و المتماجنين، تأليف ابن جوزى، چاپ دمشق، ص 57 [ص 182 قصص مثنوى]
[ان شاء اللَّه ذكر و ورد مؤمن است]
844-
«چون
كه خواه نفس آمد مستعان
تسخر آمد ايش شَاءَ اللَّهُ كان
ظاهراً مأخوذ است از حديث ذيل:
عَن زَيد بن ثَابتٍ أَنَّ رَسُول اللَّه (صَلَّى اللَّهَ عَلَيه وَ
آله وَ سَلَّم) عَلَّمَهُ دُعاءً وَ أَمَرَهُ أَن يَتَعَاهَدَ به أَهلَهُ كُلَّ
يَومٍ قَالَ قُل كُلَّ يَومٍ حينَ تُصبحُ اللَّهُمَّ لَبَّيكَ وَ سَعدَيكَ وَ
الخَيرُ في يَدَيكَ وَ منكَ وَ بكَ وَ إلَيكَ اللَّهُمَّ مَا قُلتُ من قَولٍ أَو
نَذَرتُ من نَذرٍ أَو حَلَفتُ من حَلَفٍ فَمَشيَّتُكَ بَينَ
[1] - نقل كردهاند يك نفر قدرى مذهب( قَدَريه فرقهاى
است از مسلمانان كه معتقدند در اعمال انسان، خدا كمترين نقشى ندارد و انسان خود
مؤثر است) با يك نفر زردشتى همسفر شده بود. بين راه به وى گفت چرا حاضر نمىشوى به
دين اسلام در آيى؟ گفت براى اين كه خدا نمىخواهد. قَدَرى گفت خدا خواسته است كه
تو مسلمان شوى اما شيطان(: هواى نفس) تو را از پذيرفتن آن باز مىدارد. گفت پس
شيطان قوىتر است و من پيرو قوىتر هستم!