responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : احاديث و قصص مثنوى المؤلف : فروزانفر، بديع الزمان    الجزء : 1  صفحة : 298

بمَا يُحبُّونَ فَفَعَلَ ذَلكَ فَتَحَوَّلَ مَا فى غَرَائره منَ الرَّمل دَقيقاً فَلَمَّا صَارَ الَى مَنزله نَامَ وَ قَامَ اهلُهُ فَفَتَحُوا الغَرَائرَ فَوَجَدُوا دَقيقاً فَعَجَنُوا منهُ وَ خَبَزُوا فَاستَيقَظَ فَسَأَلَهُم عَن الدَّقَيق الَّذي منهُ خَبَزُوا فَقَالُوا منَ الدَّقيق الَّذي جئتَ به من عند خَليلكَ فَعَلمَ فَقَالَ نَعَم هُوَ من خَليلى اللَّه قَالُوا فَسَمَّاهُ اللَّهُ بذَلكَ خَليلًا[1].

سير طبرى، ج 5، ص 176 و اين حكايت در تفسير ابو الفتوح بدين گونه روايت شده است:

ابراهيم- 7- برفت تا پاره‌اى گندم خرد از آنجا با جماعتى. او (نمرود) آن جماعت را گفت مَن رَبُكُّم خداى شما كيست بر عادتى كه او را بود. ايشان گفتند خداى ما تويى. ابراهيم گفت: رَبّى الَّذي يُحيى وَ يُميت چنان كه خداى تعالى از او حكايت كرد.

نمرود همه را طعام بداد مگر ابراهيم را كه ابراهيم را باز گردانيد بى‌طعام. ابراهيم- 7- باز گشت. چون به در شهر خود رسيد شرم داشت و از شماتت اعدا انديشه كرد كه گويند همه آمدند و گندم آوردند و ابراهيم نياورد. بيامد و تلّى ريگ بود و از آن ريگ جوالها پر كرد. و آمد تا به در سراى و بار بر در سراى بيفكند و او مانده بود.

آنجا بخفت. اهل او به در آمد و سر جوالها بگشاد. آردى سپيد پاكيزه ديد كه از آن نيكوتر ممكن نبود. از آنجا نان پخت. چون ابراهيم- 7- در سراى شد آن طعام در پيش او بنهاد. او گفت اين از كجا آوردى؟ گفت از آن آرد است كه تو آوردى. او بدانست كه نعمتى است كه خدا با او كرد. تفسير ابو الفتوح، (روض الجنان و روح الجنان) ج 1، ص 449 و در چاپ كنگره ج 4 ص 3.

نيز رجوع كنيد به: قصص الانبياء ثعلبى، ص 80 و جوامع‌الحكايات عوفى، باب دوم از قسم اول.

و همين معنى را مولانا در اين مصراع: كرد حق بهر خليل از ريگ آرد- و بيت ذيل:

آرد سازى ريگ را بهر خليل‌

كوه با داود سازد هم رسيل‌

تكرار كرده است.

مصراع دوم نيز اشاره به قصه‌اى است كه يوسف بن احمد مولوى مجملًا آن را ذكر مى‌كند: وَ جَعَلَ اللَّهُ لامرَأَة مُوسَى صُوفَ المَاعز حَريراً مُتَّصلًا[2]. المنهج القوى، طبع مصر، ج 3، ص 340 و تفصيل آن را تا كنون به دست نياورده‌ام.

[ص 110 قصص مثنوى‌]


[1] - گفته‌اند سبب اين كه خداوند وى را( حضرت ابراهيم)، خليل(: دوست) خود ناميد اين بود كه در يكى از قحط ساليها به منظور تهيه مقدارى طعام براى خانواده‌اش، به يكى از دوستانش در موصل- يا به روايت ديگرى مصر- روى آورد. اما با دست خالى برگشت. آن حضرت بر سر راهش به خانه به شنزارى رسيد. با خود گفت اگر جوالهايم را از شن پر كنم موقع باز گشت خانواده به تصوّر اين كه آذوقه فراهم شده است متأثر نمى‌شوند. ابراهيم( ع) همين كار را كرد و وقتى به خانه رسيد خواب او را فرا گرفت. اهل خانه فورا جوالها را باز كردند و ديدند پر از آرد است. مقدارى از آن را خمير كردند و نان پختند. ابراهيم( ع) وقتى بيدار شد پرسيد اين نان را از چه آردى تهيه كرده‌ايد؟ گفتند از همان آردى كه تو از دوستت برايمان آوردى. آن حضرت گفت آرى، چه دوست خوبى است!

[2] - خداوند پشم بز را براى همسر موسى تبديل به ابريشم كرد.

اسم الکتاب : احاديث و قصص مثنوى المؤلف : فروزانفر، بديع الزمان    الجزء : 1  صفحة : 298
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست