responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : احاديث و قصص مثنوى المؤلف : فروزانفر، بديع الزمان    الجزء : 1  صفحة : 268

[1] مى‌آورند.

رجوع كنيد به: تفسير طبرى، ج 10، ص 30- 29 و تفسير ابو الفتوح، ج 3، ص 74 و قصص الانبياء ثعلبى، ص 48 و داستان پسر نوح در نظم و نثر پارسى مثل است.

و گفته مولانا در ضمن اين حكايت:

چون كه دندان تو را كرم اوفتاد

نيست دندان بركنش اى اوستاد

تا كه باقى تن نگردد زار از او

گر چه آن توست شو بيزار از او

مناسبت آن را با سياق اين روايت در سندباد نامه (طبع استانبول، ص 78) روشن مى‌كند:

نوح در حق پسر خويش كنعان مى‌گفت: رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي‌- قهر جلالت و عزت جبروت پادشاهى ندا در مى‌داد: يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ‌[2].- خار قلع را شايد و مار قتل را. و در شريعت عقل اجازت مى‌دهد كه چون عضوى از اعضاى مردم به بيمارى مُعدى چون آكله و جدر و جذام يا از زهر مار متألّم و متأثر گردد از براى سلامت مُهجت و ابقاى بقاياى اعضا آن عضو را اگر چه شريف بود به قطع و حرق علاج فرمايند.

و اين مضمون معروف است و عبيد الله بن عبد اللّه بن طاهر آن را در قطعه‌اى به نظم آورده است:

أَ لَم تَرَ انَّ المَرءَ تَدوَى يَمينَهُ‌

فَيَقطَعُهَا عَنهُ ليَسلمَ سَائرَه‌

فَكَيفَ تَرَاهُ بَعدَ يُمنَاهُ صَانعاً

بمَن لَيسَ منهُ حينَ تَدوَى سَرَائرَه‌[3].

ربيع الابرار، باب الاخاء و المحبّة و راغب در محاضرات نقل مى‌كند: وَ قيلَ لَاعرَابىٍّ لمَ تَقطَعُ اخَاكَ وَ شَقيقَك فَقَالَ انَا اقطَعُ الفَاسدَ من جَسَدى الَّذي هُوَ اقرَبُ الَىَّ منهُ فَكَيفَ لَا اقطَعَهُ اذَا فَسَدَ[4]. محاضرات الادباء، ج 1، ص 229 [ص 98 قصص مثنوى‌]


[1] - نوح فرزندش را فرا خواند كه اى پسر، تو هم بدين كشتى درآى( تا نجات يابى)[ آيه 42 سوره هود]

[2] - پروردگارا فرزند من اهل من است.( وحى آمد) فرزند تو هرگز با تو اهليّت ندارد.[ قسمتى از آيات 45 و 46 سوره هود]

[3] - نمى‌بينى اگر عضوى از بدن مانند دست راست فاسد شد براى اين كه فسادش به ساير اعضا سرايت نكند و سلامتى حفظ شود آن را قطع مى‌كنند. وقتى انسان حاضر مى‌شود عضو مهمى مانند دست خود را به علّت فاسد شدنش، قطع كند چگونه مى‌تواند كسى را كه از او نيست و فاسد الاخلاق شده است( و فسادش به ديگران سرايت مى‌كند) از بين نبرد!

[4] - به يك نفر عرب بيابان نشين گفتند چرا برادر كشى مى‌كنى؟ گفت من عضو فاسد بدنم را هر چند از من است، قطع مى‌كنم( تا فسادش به ساير اعضا سرايت نكند) حال چگونه برادر فاسدى را كه از عضو بدن به من نزديك‌تر نيست( و فسادش به ساير برادران و مردم سرايت مى‌كند) از بين نبرم؟

اسم الکتاب : احاديث و قصص مثنوى المؤلف : فروزانفر، بديع الزمان    الجزء : 1  صفحة : 268
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست