دختر دوشيزه خواهى همه تو را باشد و اگر زنى
خواهى كه شوهر كرده باشد و فرزند نياورده نيمهاى، شوهر اول را باشد و نيمهاى، تو
را باشد و اگر زنى خواهى كه شوهر كرده باشد و فرزندان دارد نيمهاى شوهر اول را
باشد و نيمهاى فرزندان را. تو را هيچ نباشد. شاگرد دريافت كه پير چه مىگويد.
و عوفى در جوامعالحكايات اين قصه را به طرزى شبيه به روايت زمخشرى
در ربيع الابرار نقل كرده است. اينك روايت عوفى:
آوردهاند كه در ايام دولت داود- صلوات اللَّه عليه- مردى به نزد او
رفت و گفت اى پيغامبر خداى، مىخواهم كه زنى را در حباله خود آورم. بگوى كه زن
چگونه خواهم؟
داود- 7- گفت نزديك پسرم رو سليمان و با وى مشورت كن. آن
مرد به خدمت سليمان- صلوات اللّه عليه- آمد و سليمان هنوز كودك بود و با كودكان
بازى مىكرد و بر سر تلى ريگ بود. آن مرد پيش خدمت بايستاد و انديشه خود باز گفت.
سليمان گفت بر تو باد كه بر زر سرخ (ظ: بر تو باد زر سرخ) و سيم سپيد. و دور باش
از سرب و سفال. آن مرد معنى سخن ندانست و به خدمت داود- 7- آمد و آن سخن
با وى باز راند.
داود- 7- گفت معنى اين سخن آن است كه زر سرخ دختر بكرست و
سيم سپيد زنى كه يك شوهر كرده بود اما جوان بود. و سرب زنى باشد كه به سال بر آمده
باشد و به اندك آسيبى كژ شود. و چون بيشتر با وى مساس كنى سياه شود. و سفال زنى
بود كه او را فرزندى باشد كه به اندك آسيبى شكسته شود. از وى هيچ حاصل نيايد. آن
مرد ازين سخن و آن معنى انتباه افزود و بر خاندان نبوت ثنا گفت.
جوامعالحكايات، باب 23 از قسم 3 و مستشرق مأسوفٌ عليه نيكلسون، در
شرح و توضيحات بر مثنوى نقل مىكند كه اين حكايت در بستان العارفين تأليف ابو ليث
سمرقندى آمده است.