responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : احاديث و قصص مثنوى المؤلف : فروزانفر، بديع الزمان    الجزء : 1  صفحة : 20

اكنون من ترسا شدم و شما را آگاه كردم تا با خبر باشى از كار من. و از آنجا برفت و يك سال درست در كنيسه شد و انجيل بياموخت و آنگه بيامد و انجيل خواندن گرفت. و ترسايان را گفت مرا از آسمان ندا كردند كه خداى تو پذيرفت و از تو خشنود شد.

ترسايان او را باور داشتند. او از آنجا به بيت المقدس رفت و مردى را به ايشان خليفه كرد نام او نسطور. و او را تعليم كرد كه خداى و عيسى و مريم سه شخص بودند يك خدا شدند. اين تثليث و اتحاد كه ترسايان مى‌گويند از اوست و از آنجا به روم رفت و لاهوت و ناسوت ايشان را تلقين كرد و گفت عيسى انسى نبود و جسم نبود. و لكن پسر خدا بود.

مردى ديگر را پيش گرفت و نام او يعقوب. و اين مقاله او را بياموخت. آنگه مردى ديگر را بخواند نام او ملكا. او را گفت بدان كه عيسى خدا بود، لم يزل و لا يزال. آنگه هر سه را بر خود جمع كرد و ايشان را وصيت كرد گفت از پس من مردمان را دعوت كنى به آن كه من شما را آموخته‌ام. و بدانى كه من عيسى را در خواب ديده‌ام. گفت من از تو راضى شدم. و من فردا خويشتن را بخواهم كشتن. چون دگر روز بود به مذبح آمد و خويشتن بكشت. و آن سه مرد از پس او مردمان را به اين سه مقالت دعوت كردند. هر يكى را گروهى متابعت كردند و ميان ايشان خلافها افتاد تا به امروز. و كارزار و كشش در ميانشان افتاد. تفسير ابوالفتوح، طبع تهران 1323 هجرى قمرى، ج 2، ص 578- 579، نيز رجوع كنيد به تفسير امام فخر، طبع مصر، ج 4 ص 621 و حياة الحيوان، طبع مصر 1330 ج 2، ص 370، به نقل از كلى، و تفسير نيشابورى ذيل آيه 30، سوره توبه، به نقل از واحدى.

و آنچه مولانا از بريدن دست و گوش وزير نقل مى‌كند نظير آن را در داستان رزم پيروز با هياطله مى‌توان يافت. تاريخ طبرى، طبع مصر، ج 2، ص 83 [ص 6 قصص مثنوى‌]

[خودبين همچون احول‌]

33-

«گفت استاد احولى را كاندرآ

رو برون آر از وثاق، آن شيشه را

مأخذ آن حكايتى است كه در مرزبان نامه، باب چهارم، ص 83، طبع ليدن نقل شده و شيخ عطار آن حكايت را در اسرار نامه بدين گونه نظم كرده است:

يكى شاگرد احول داشت استاد

مگر شاگرد را جايى فرستاد

كه ما را يك قرابه روغن آنجاست‌

بياور زود آن، شاگرد برخاست‌

چو آنجا شد كه گفت او ديده بگماشت‌

قرا به چون دو ديد احول، عجب داشت‌

بر استاد آمد گفت اى پير

قرا به من دو مى‌بينم چه تدبير

اسم الکتاب : احاديث و قصص مثنوى المؤلف : فروزانفر، بديع الزمان    الجزء : 1  صفحة : 20
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست