يُسْتَنْبَطُ فيهَا مَاءٌ وَ لَا يُنْتَفَعُ
بهَا فَقَالَ انَّا نَجدُ صفَتَهَا فى الْكُتُب وَ انَّهَا غرَاسُ الْجَنَّة
فَكَتَبَ الَى عُمَرَ بذَلكَ فَكَتَبَ الَيْه عُمَرُ انَّا لَا نَجدُ غرَاسَ
الْجَنَّة الَّا للْمُؤْمنينَ فَاقْبرْ فيهَا مَنْ مَاتَ قَبْلَكَ منَ الْمُؤْمنينَ
وَ لَا تَبعْهُ بشَيْءٍ فَكَانَ اوَّلُ مَنْ قُبرَ فيهَا رَجُلٌ منَ الْمَعَافر
يُقَالُ لَهُ عَامر فَقيلَ عُمَرْتُ[1]. و جهت
اين احتمال آن است كه در هيچ يك از كتب كه متضمن سيره و تاريخ احوال حضرت رسول است
و همچنين در كتبى كه بر قصص و معجزات آن حضرت مشتمل است چنين قصهاى ملاحظه
نمىشود. و در مواضعى كه ذكرى از نامه نوشتن سيد عالم 6 به
مقوقس در ميان مىآيد هرگز چنين مطلبى نقل نشده است.
[ص 58، قصص مثنوى]
[اهل ايمان تشنگان حكمتاند]
309-
«زان
كه حكمت همچو ناقه ضالّه است
همچو دلّاله شهان را دالّه است
[1] - مقوقس( وزير هرقل و فرماندار اسكندريه بود، گويند
رسول اكرم- ص- نامهاى به وى نوشت و او را به اسلام خواند. وى ماريه قبطيه را براى
آن حضرت فرستاد. اعلام فرهنگ معين) از عمرو بن عاص خواست تا دامنه كوه مقطَّم را(
در مصر) به مبلغ هفتاد هزار دينار خريدارى كند. عمرو از اين پيشنهاد تعجب كرد و
گفت بايد از خليفه وقت كسب تكليف كنم. آن گاه نامهاى به عمر نوشت و اين چنين پاسخ
دريافت كرد: از مقوقس سؤال كن محلى را كه نه قابل زراعت است و نه آب دارد براى چه
مىخواهد بخرد؟ مقوقس پاسخ داد اوصاف اين محل در كتابها آمده است و گفته شده در
اين محل درختهاى بهشت خواهد روييد. عمرو موضوع را به اطلاع خليفه رسانيد. خليفه
پاسخ داد: چنين مكانى بايد مختص مؤمنان باشد. لازم است مؤمنانى هم كه قبلًا فوت
كردهاند در همان جا دفن شوند و مجاز به فروش آن محل نيستى.
گفتهاند اول كسى كه در آنجا دفن
شد شخصى بود به نام عامر يا عمرت، كه از سرزمين معافر بود.