[با دعا شد سنگزاران سبزهزار/ دامن كوهى كه پر شد از درخت]
308-
«چون
شعيبى كو كه تا او از دعا
بهر كشتن خاك سازد كوه را
يا به دريوزه مُقَوْقس از رسول
سنگلاخى مزرعى شد با اصول
ظاهراً گفته مولانا مأخوذ است از مطلبى كه در كتاب معارف از سلطان
العلماء بهاء الدّين ولد مىبينيم به طريق ذيل:
قوم لوط مواشى لوط را به كوه سنگناك بىنبات اندر راندند. دعا كرد
اللّه آن را كلوخ گردانيد و پر نبات. قومش چهار پايان خود را در آنجا راندند. آن
چهار پايان ايشان چو آن را مىخوردند هلاك مىشدند. نيز رسول- 7- موضعى
را كه كوه بود دعا گفت كلوخ با نبات شد.
و اين مطلب كه مولانا در باره شعيب نقل مىكند و نيز آنچه پدر وى در
كتاب معارف از معجزات لوط روايت كرده است تا كنون در تفاسير و تواريخ و ديگر كتب
نيافتهام. و گمان مىرود مطلبى كه در بيت دوم بدان اشاره مىكند تركيب يافته از
روايتى باشد كه از معارف بهاء ولد آورديم. و روايتى كه در عجايب نامه از مؤلفات
قرن ششم (در عهد طغرل بن ارسلان 590- 573) و در معجم البلدان (طبع مصر، ج 8، ص
126، ذيل كلمه المُقَطَّم) آمده و ما آن را از مأخذ اخير نقل مىكنيم: سَأَلَ
الْمُقَوْقسُ عَمْرَو بْنَ العاص انْ يَبيعَهُ سَفْحَ الْمُقَطَّم بسَبْعينَ الْفَ
دينَارٍ فَتَعَجَّبَ عَمْروٌ منْ ذَلكَ وَ قَالَ اكْتُبُ بذَلكَ الَى امير
الْمُؤْمنينَ فَكَتَبَ بذَلكَ الَى عُمَرَ فَكَتَبَ الَيه انْ سَلْهُ لمَ اعْطَاكَ
به مَا اعْطَاكَ وَ هىَ ارْضٌ لَا تُزْرَعُ وَ لَا