آخر آن باز هزار دينار بيش مىارزيد. اكنون
چون به خانه كمپير زن رفت پايش بسته بود. و در ميان آن دود سياه پر و منقار بريده
و دود سياه خورده.
[ص 44 قصص مثنوى]
[هست برتر مصطفى و امّتش]
265-
«دَور
توست ايرا كه موسى كليم
آرزو مىبرد ز اين دَورت مُقيم
چون كه موسى رونق دور تو ديد
كاندر او صبح تجلّى مىدميد
مأخذ آن روايتى است كه طبرى در تفسير، چاپ مصر، ج 9، ص 42- 41 و حافظ
ابى نعيم در دلائل النّبوّة، ج 1، ص 14 و ثعلبى در قصص الانبياء، ص 173 و ابو
الفتوح در تفسير خود ج 2، ص 461، 474 به وجوه مختلف آوردهاند. و ما آن را از مأخذ
اخير در اينجا نقل مىكنيم:
عبد اللَّه عباس روايت كرد از رسول- ص- كه گفت چون خداى تعالى موسى
را الواح داد در الواح نگريد، گفت بار خدايا، كرامتى دادى مرا كه كس را ندادى پيش
از من. خداى تعالى گفت: إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَى
النَّاسِ بِرِسالاتِي وَ بِكَلامِي فَخُذْ ما آتَيْتُكَ وَ كُنْ مِنَ
الشَّاكِرِينَ[1] [سوره اعراف آيه 144] آنچه من تو را دادم بستان و نگاه دار به جدّ و
محافظت. و چنان ساز كه بر دوستى محمد- ص- پيش من آيى. موسى گفت بار خدايا، محمّد-
ص- كيست؟ گفت احمد است آن كه من نام او بر عرش نقش كردهام. پيش از آن كه آسمان و
زمين آفريدهام به دو هزار سال. و پيغمبر من است و حبيب من است و گزيده من از
خلقان من. و او را دوستتر دارم از جمله خلقان و جمله فرشتگان. موسى گفت بار
خدايا، چون محمّد را به نزديك تو اين منزلت دارد هيچ امت هستند از امّت او
فاضلتر؟ گفت يا موسى فضل امّت او بر دگر امّتان چنان است كه فضل من بر خلقانم.
موسى گفت بار خدايا، كاشكى من ايشان را بديدمى! گفت يا موسى تو ايشان را نبينى و
اگر خواهى كه آواز ايشان بشنوى من تو را بشنوانم. گفت بار خدايا، خواهم. حقّ تعالى
گفت يا امّت محمّد! جواب دادند از اصلاب آباء و ارحام امّهات و گفتند: لَبَّيْكَ
الَّلهُمَّ لَبَّيْكَ إنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَكَ وَ الْمُلْكَ لَا شَريكَ
[لَكَ] لَبَّيْكَ[2] انتهى به
اختصار.
[ص 45 قصص مثنوى]
[1] -( خداوند به موسى فرمود:) به سبب آنچه كه به تو
وحى كردم و با تو سخن گفتم برگزيده مردم شدى. پس آنچه را به تو دادهام فرا گير و
از سپاس گزاران باش.
[2] - خدايا تو را اجابت مىكنم. ستايش و عطاى نعمت به
تو اختصاص دارد.