اسم الکتاب : نقد شبهات پيرامون قرآن كريم المؤلف : معرفت، محمد هادى الجزء : 1 صفحة : 582
كورش يا
همان ذوالقرنين در اين منظره دلانگيز، چيزى را مشاهده كرد كه او را به آفريدگار
بزرگ؛ فرمانرواى آسمانها و زمين و گرداننده چراغ گردون پيوند مىزد.
وى
با آن گستره عظيم قلمرو فرمانروايى، در برابر منظره غروب خورشيد در دريا كه در پس
آن، جهان در تاريكى فرو رفت، خود را كوچك و ناچيز احساس كرد و دريافت كه هر چيزى
را پايانى است و همه چيز فانى است، مگر ذات پروردگار لايزال.
كورش
با زمينه معنوى و روحانى خود كه از زردشت فرا گرفته بود، حقيقت مرگ و رستاخيز و
تجلّى عظمت الهى در هستى را مىشناخت و اكنون مردم ليديا در پنجه او گرفتار آمده
بودند، با آنان چه كند؟
خداوند
به ذوالقرنين آزادى داده بود كه بخشش را اختيار كند يا مجازات را و او نسبت به
آنان كه پشيمان شده و ايمان آورند، گذشت اختيار كرد و گفت آن كه به ايمان و نيكى
گرايد، مشمول بخشش و لطف و اكرام ما قرار خواهد گرفت و آن كه راه ناسپاسى و طغيان
پيش گيرد، گردن خويش را زير تيغ مجازات برده و سزاى كرده خويش را خواهد چشيد.
همان
گونه كه اشاره شد، كورش به سمت مغرب يورش برد و مقصود از اين مغرب، غرب سرزمين
ايران است؛ زيرا آن ناحيه براى آنان غروبگاه خورشيد به حساب مىآمده است. خورشيد
در مكان معيّنى غروب نمىكند كه تا صبحگاه در آنجا آشيانه كند، بلكه هر كجا در اين
كره خاكى كه خورشيد در افق آن پنهان شود، مغرب ناميده مىشود و در نتيجه غروبگاه
خورشيد، امرى نسبى است؛ فرزند صحرا، تپه