اسم الکتاب : نقد شبهات پيرامون قرآن كريم المؤلف : معرفت، محمد هادى الجزء : 1 صفحة : 271
سيد قطب
مىافزايد: سحر، نه طبيعت اشياء را دگرگون مىسازد و نه واقعيّتى تازه مىآفريند،
بلكه تنها در قواى احساس و ادراك بيننده به دلخواه ساحر خيال آفرينى مىكند. اين
است واقعيّت سحرى كه قرآن در داستان موسى عليه السلام تصوير مىكند. بنابر اين
ريسمانها و عصاها مار واقعى نشدند، بلكه چنين مىنمودند كه راه مىروند. آنچه
درباره اصل سحر بايد بپذيريم اين است و سحر با اين توصيف، در افراد تأثير دارد و
احساساتى مانند ترس و رنج مىآفريند و نگاه و رويكرد آنان را به دلخواه ساحر تغيير
مىدهد.
موضع
ما در فهم و درك حقيقت سحر و دميدن در گرهها- كه در سوره فلق از آن ياد شده- اين
است، و چنين سحرى است كه بايد از آن به خداى يگانه پناه جسته، در كنف حمايت او
قرار گرفت.[1]
جادوگران
بابل
جامعه
بابلى در عهد كلدانيان جامعهاى فاسد و آكنده از فحشاء و منكرات و تباهى بود. از
جمله نمادهاى فساد و تباهى در آن جامعه، نقشهها و دسيسههايى بود كه براى القاى
روحيه دشمنى و كينه ميان مردم و نيز روحيه بدگمانى ميان زن و مرد يا پدر و فرزند
يا دو برادر يا دو شريك در كسب و تجارت، مىآفريدند، و اين كار از راه وسوسهها و
دسيسههاى پنهانى و خدعهها و نيرنگها انجام مىشد و علّت آن نيز به حاكميت روح
حسادت بر مردم آن زمان بر مىگشت، به گونهاى كه در اثر دشمنى و كينه ورزى با
يكديگر انواع و اقسام نقشهها و تاك تيكها را عليه يكديگر به كار مىزدند و در
جهت طرح نقشهها و راهكارهاى جديدتر همكارى مىكردند: «يُوحِي
بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً».[2]
سوره ناس به همين واقعيّت اشاره دارد: «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ.
مَلِكِ النَّاسِ. إِلهِ النَّاسِ. مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ. الَّذِي
يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ. مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ».
«خنّس»
يعنى كارى كه پنهانى و با ترس و وحشت از رسوايى انجام شود و لذا وقتى احساس رسوايى
مىكند، به سرعت درهم فرو رفته پنهان مىشود. پس خنّاس،