به معانى
قرآن است يا قائم به الفاظ است يا قائم به مجموع است؟ بسيارى حتى بعضىها كه
صبغهى عرفانى هم دارند، سعى مىكنند بگويند كه اعجاز قرآن در همان مفاهيم عاليه
قرآن است. معارف عاليه و احكام راقيه است كه اعجاز قرآن را تشكيل مىدهد. الفاظ چه
اهميتى دارد كه اعجاز قائم به آن باشد يا الفاظ دخالتى در اين جهت داشته باشد؛ اين
يك مطلبى است كه در بين عرفاى ما مطرح است. خوب اين مسأله كمكم به امثال ابوزيد و
... مجال مىدهد كه اينگونه حرفها را بزنند.
پاسخ
نقضى به شبهه
يك
اشكال نقضى بر كسانى كه اين باور را دارند وارد است و آن اين است كه اعجاز قرآن
معجزهى مخصوص اين كتاب است. كسى تورات را به عنوان اعجاز موسى مطرح نكرده است.
معجزهى موسى، عصاى اوست و معجزهى اسلام قرآن است. اگر شما مىگوييد: مفاهيم
عاليه و احكام راقيه ... خوب حضرت ابراهيم آن معارفى را كه در صحف مطرح كرد، مگر
از معارف عاليه نبود، مگر احكامى را كه ايشان در آنجا آورد از احكام راقيه نيست؟
پيامبر دنبال رو حضرت ابراهيم است (يوسف/ 38). اين دستورها و احكام در كتب آسمانى
پيشين نيز آمده است، يعنى اين معانى و مفاهيم و اصول عقايد و احكام همينهايى است
كه در صحف ابراهيم است و اگر اعجاز قرآن به اين مفاهيم و معارف عاليه است، اينها
كه در كتب انبياء الهى پيشين وجود داشت. (اعلى/ 19- 18) در تمام رسالت انبياء آنچه
را كه دعوت مىكردند معارف عاليه، احكام راقيه بوده است و ديگر ويژگى خاصى براى
قرآن نيست. پس ما قرآن را به عنوان معجزه بايد برايش يك ويژگى قائل شويم. آن ويژگى
چيست؟ شما مىگوييد: آن ويژگى در معنا است. معنا هيچ ويژگى ندارد و باساير كتب
الهى مشترك است. پس بايد بگوييم: تمام شرايع انبياء معجزه است. شريعت اسلام معجزه
است، چون مىتواند تحولى بزرگ در مسير تاريخ ايجاد كند. اين معجزه است. ولى به
خودى خود، يك معجزه ويژه است. حركت پيامبر كه خود معجزه ديگرى است. موسى واقعا در
حركتش معجزه كرد. عيسى و حضرت رسول در حركتشان معجزه كردند. نكته ديگر اينكه موسى
علاوه بر حركت خودش كه معجزهگونه است، يك معجزه مشهود و ملموس ديگرى هم ارائه داد
كه عصا و يد بيضا باشد؛ پيامبر هم علاوه بر اينكه خود، حركت اعجازگونه داشت كه
توانست جامعه عربى آن روز را كه در نهايت سقوط بود، اعتلاء بخشد و به بالاترين
مرتبه اوج