برساند، يك
معجزه ديگرى هم داشت و آن قرآن است. بنابراين، اگر الفاظ قرآن را الفاظ پيامبر
بدانيم، آن وقت از قرآن فقط مفاهيمش مىماند، درصورتى كه ما در بحث اعجاز اين مطلب
را مكرر تاكيد كردهايم كه اعجاز قرآن در دو جمله است «فخامة المعنى و اناقه
اللفظ» يعنى معنا فوقالعاده فخيم است، فخيم يعنى عظيم، شريف، كبير، قرآن از لحاظ
مفاهيم فخيم است؛ اما اين فخامه المعنى در قالبهاى عميق، شيك، فوقالعاده مطرح
شده است. اناقه يعنى شيك پوشيدن، شيك زندگى كردن.
پس
اعجاز قرآن بر اين دو محور استوار است و از اين رو، ممكن است شاهنامه كه از لحاظ
تركيب و نثر فوقالعاده است، از جهت محتوى جز لاف و گزاف چيزى نباشد و مغزى ندارد
و اگر گاهى خيرى داشته باشد، همينهايى است كه از قرآن اقتباس كرده است. پس قرآن
تركيبى از اين دو جهت است كه اين ويژگى را نشان داده است. از اين جهت، تورات
الفاظش عادى، معمولى و متعارف است و سعى نشده فوقالعاده شيك باشد؛ بنابراين معجزه
محسوب نمىشود؛ اما قرآن گونهاى ديگر است؛ مثلا درباره آيه شريفه
يَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِيدٍ
(ق/ 30) استعارههاى قرآن معركه مىكند. آيا اين يك معناى معمولى است كه جهنم
آنقدر وسعت دارد كه هر چه از گردن كلفتها در آن بريزيم باز هم جا دارد. اين معناى
ساده را دريك قالب لفظى آورده است و يوم نقول ... آن شخصى كه منكر بود و تعجب
مىكرد، وقتى اين مطلب را شنيد، افتاد و بيهوش شد. ثعلبى يك كتابى دارد به نام
قتيل القرآن، كشته شده قرآن، يعنى كسانى كه از شدت وجد با سماع يك آيه قرآن
افتادند و مردند. از اين رو، ما نمىتوانيم قرآن را در همان محدوده مفاهيم بگيريم،
چون در اينصورت همه حرفها زير سؤال مىرود. اين آقايان اساسا در اين رابطه قدرى
بيگانه هستند. من از بعضى از عرفاى خودمان كه به اين نكته توجه ندارند، تعجب
مىكنم. اعجاز لفظى قرآن از بديهيات است و اين يك حرف اساسى است كه ما در صدد
اثباتش نيستيم، بلكه مبناى ما اين است و جز اين نمىشود، قرآن را به عنوان يك كتاب
ويژه مطرح كرد.
پاسخ
حلى در نقض شبهه وحيانى نبودن ساختار وحى
پاسخ
حلى اين است كه تمام اين دلايل را كه امثال ابوزيد به آنها تمسك كردهاند، اينها
مصادره به مطلوب است؛ يعنى خودشان اين آيهها را يك جورى معنا كردهاند كه بتوانند
به عنوان دليل به آنها تمسك نمايند. ايشان در مسأله وحى دقت نكردهاند. وحى چند
نوع داريم: