يعنى زده
شده، اين در لغت عرب غريب است. ابن مسعود گفت: يك لغت معروف عرب را بگذاريد. عهن
را برداريد صوف بگذاريد. منفوش را برداريد، مندوف بگذاريد كه همه بفهمند. صريحا
ابن مسعود اين مطلب را مكررا مىگفت: شما مىتوانيد كلمات مشكل قرآن را عوض كنيد،
منتهى مواظب باشيد آيهى ثواب، عقاب نشود و آيهى عقاب ثواب نشود. مفهوم را تغيير
ندهد، ولى تبديل كلمات از واضح به اوضح مانعى ندارد. ابوزيد مىگويد: معناى اين
حرفها چيست؟ معنايش اين است كه بزرگان صحابه فهميدند كه قرآن اساسا به الفاظ
نيست، چون اگر الفاظ وحى باشد توقيفى مىشود و غير قابل تبديل.
پاسخ
به استدلالها
قوىترين
اشكالهاى بعضى از معاصرين همين حرف ابوزيد است. ولى ما اساسا مىخواهيم يك مطلبى
را مطرح كنيم.
سؤال:
قبل از اينكه وارد پاسخ شويد، فرموديد كسانى كه اين اشكال را مطرح مىكردند، هدفى
را تعقيب مىكردند؟
پاسخ:
البته بعضى معاصرين اين مسأله را در پاسخ غربىها مطرح كردند و غرض آنها اين بود
كه بعضى از اين چيزهايى كه در قرآن به چشم مىخورد كه خلاف علم است يا خلاف واقع
است وخلاصه باهم برخورد و تضاد دارد توجيه نمايند. آنان در توجيه تناقض (البته از
ديد آنها) مىگويند: معنايى كه خدا به پيامبر القا كرده است، وقتى در قالب الفاظ
مىآيد، اين اشكالات به وجود مىآيد؛ چرا كه بالاخره نقل به معناست، عين نص الهى
نيست. اگر عين نص الهى بود، خلاف علم، واقع و تاريخ نبود و اصلا چرا تناقض وجود
دارد؟ مىگويند ساختار قرآن ساختار بشر است و بشر قطعا اشتباه مىكند؛ چراكه آنچه
را كه خدا گفته، ممكن است يك مقدارى كم يا زياد كرده باشد و بعد اين اشكالات پيش
آمده باشد. اينها مىخواهند در واقع يك جورى براى جوابگويى به بعضى از
ناهمگونىهايى كه به نظرشان در قرآن وجود دارد، جوابگو باشند. به نوعى از قرآن
دفاع مىكنند منتهى به شيوهى خودشان.
مبناى
قرآنيت قرآن
اينجا
يك بحث اساسى مطرح است كه قرآنيت قرآن به مفاهيمش است يا تركيبى از مفاهيم و
قالبهاى لفظى؟ بعد در همين بحث، مسألهى اعجاز قرآن پيش مىآيد، چون به طور قطع
معجزه خالده اسلام قرآن است، يگانه معجزهاى كه زنده است قرآن است. آيا اعجاز،
قائم