مىگويد من
رابطه ايجاد كردهام، كانالى زدهام و با آن جهان بالا رابطه ايجاد كردهام.
پيغمبر اينجا در عالم ماده است. مىگويند تو سنخيت با آنجا ندارى؛ بنابراين،
اينها مىگويند اينكه عدهاى ادعاى پيامبرى كردهاند را به دو صورت توجيه
مىكنند: اينكه اين افراد در جامعه خود افراد خوبى بودهاند، اصلاحگر بودهاند،
مىخواستهاند جامعه را از تباهى، فساد و جهالت بيرون بياورند. پيغمبران و مصلحان
جهان در اين صدد بودهاند كه امت خودشان را از ظلمات جهل نجات دهند. اين آرمان و
هدف آنچنان در وجودشان تجسد پيدا كرده است كه گاهى اوقات گمان مىكنند همين
خواسته آنها، به صورت ملك در گوش آنها زمزمه مىكند، يا حتى ممكن است احساس كنند
ملكى تجسم نمايد، در حالى كه ملك نيست. در حقيقت زمزمهاى در بين نيست، اين همان
خواسته خودشان است. انسان وقتى در يك چيزى غرق شد و خيلى شيفته شد گاهى گمان
مىكند كه مىبيند يا مىشنود. البته اين درست است كه انسان وقتى شيفته يك چيزى شد
و در واقع تمام وجودش سرتاپا فنا در آن شد، خواسته خودش را گاهى اوقات به حالت
تجسدى مىبيند يا مىشنود. اينها تخيل خودشان است.
توجيه
ديگر اينگونه است، كسانى كه ادعاى پيامبرى كردهاند، چون مردم آن زمان به گونهاى
بودهاند كه زير بار نمىرفتند، براى شنيدن حرفهاى آنان بايد سخنان خود را به
خالق السماءوالارض مستند كنند؛ بگويند: ما اينها را از بالا آوردهايم و چون مردم
قديم منطق سرشان نمىشد، بايد به آنان مىگفتند اين سخنان وحى است و از جانب خدا
مىآيد تا قبول كنند. خلاصه يكى از اين دو جهت است.
پاسخ
به شبهه عدم امكان وحى
پاسخ
اين است كه اين حرف شما يك نوع سوء ظن و بدبينى نسبت به كسانى است كه جهان و جامعه
انسانى در طول تاريخ به عنوان پاكى، آنان را شناخته است، يعنى تمام اين ملتها،
امتهايى كه پيرو اين پيامبران هستند، چه معاصرين، چه بعدىها پيامبران را افراد
عاقل و شايسته مىدانستند، در ميان خودشان فرهيخته بودند، انسانهاى معمولى
نبودند، آن وقت شما مىگوييد العياذ بالله «مزوّر» يعنى غير واقعى را صورت واقعى
جلوه مىدادند! تزوير (ريا) مىكردند! اينگونه سخن گفتن مانند آن كسى است كه براى
سورههاى قرآن ثواب جعل مىكرد. از او پرسيدند اين ثوابهايى كه تو براى اين
سورهها روايت مىكنى و به پيغمبر نسبت مىدهى اينها را واقعا از روايات نقل
مىكنى؟ گفت: نه من خودم جعل كردهام،- ظاهرا