اين
بحث، به دنبال بحث گذشته، مقدارى در رابطه وحى است كه مستشرقين با عنوان
اصلالقرآن بحث كردهاند. تشكيكهاى زيادى در اين رابطه شده است و اين تشكيكها
بيشترش مبتنى بر اين است كه بهطور كلى مسأله نبوت به خاطر آن حل شدنى نيست؛ نه
اينكه اينها نسبت به پيغمبر اسلام يك شبهه خاصى داشته باشند و پيداست كه اينها
حتى مسيحى هم نمىتوانند باشند.
نوع
شبهاتى كه وارد كردهاند مربوط به اصل نبوت است! البته بعضى از شبهاتشان هم درباره
خود قرآن است و اينكه پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم واقعا طرف وحى قرار
مىگرفت يا نه؟ برخى از شبهات هم مربوط به اين است كه آيا دين اساسا و واقعا
مىتواند وحيانى باشد يا نه؟ يعنى سمايى است يا اينكه برخواسته از اعراف عامه و
جامعه است. اين را هم علماى جامعه شناس مطرح كردهاند كه دين هم يكى از عرف عامه
است. اخيرا در بعضى از سخنرانىها، مسأله عدم تنافى بين اديان «اديان عصرحاضر»
يعنى حق و باطل را مطرح مىكنند. مسأله عدم تنافى و اينكه «همه از حق برخوردار
هستند» مبتنى بر همين اصل است كه دين را برخواسته از اعراف عامه گرفتهاند. مبانى
اين شبهات خيلى متنوع است و ما بايد در همين جلسات منشأ اين شبهات را بدانيم و با
دوستانى كه همه اهل علم و فضل هستند در ميان بگذاريم و راه بهترى لااقل براى
خودمان جستجو كنيم تا در شبهه نمانيم. امروز اين شبهات جهانى است، يعنى با كمال
سهولت در دست افراد قرار مىگيرد.
بررسى
شبهه عدم امكان وحى
اين
اشكال يكى از شبهات اساسى در بحث وحى است؛ چون مىگويند: براى ايجاد رابطه بين دو
چيز بايد بين آن دو سنخيتى باشد تا بتوانيم رابطه بينشان قرار دهيم. اگر دو چيز
سنخيت ندارند، ايجاد رابطه بين آن دو امكان ندارد و از اينرو مىگويند: عالم اعلى
هيچ سنخيتى با عالم سفلى ندارد، عالم اعلى شفافيت و نورانيت و متعالى است، ولى
عالم سفلى ظلمانى و كدر و تاريك است. آن معنويت محض است و اين ماديت صرف، تناسب
بينشان نيست. يك پيغمبر