دفع است؛
علامه مجلسى در «مرآة العقول» اينجا يك بيانى دارد، فرموده است كه اين جامع در
اين آيه عبارت است از: زدودن آلودگىها و اين آلودگىها دو قسم است: بعضىها جسمى
و ظاهرى و بعضى روحى و با زيارت امام آن آلودگىهاى روحى برطرف مىشود؛ اينطور
بيانى را ايشان دارد، اما به نظر مىرسد، اين بيان نمىتواند مشكل را حل كند؛ چون
اين جا لقاء امام سبب برطرف شدن آلودگىهاى روحى است، نه خود برطرف شدن آلودگىهاى
روحى. اگر اين لقاء امام يك معنايى بود كه مصداقى از آن معناى جامع باشد، مىشد
مشكل را حل كند؛ اما اين سبب آن معناى جامع است، نه خود آن؛ بنابراين نظر ايشان هم
مشكلگشا نيست. بههرحال نظريه استاد نظريه خوبى است. من با تتبعى كه داشتم حدود
چهارده نظريه درباره چيستى باطن قرآن پيدا كردم، اينهم يك نظريهاى در كنار آن
نظريهها قابل توجه است؛ ولى به نظر من نظريه نهائى نمىتواند باشد و مشكل ما را
در باطن قرآن همهجا نمىتواند برطرف كند. اين نظريه، همان ظاهر قرآن است و ما در
باطن قرآن بايد به دنبال معناى ديگرى باشيم.
سوالات
حضار
برخى
قرآنپژوهان حاضر در جلسه، نيز پرسشهايى مطرح كردند كه خلاصه آنها بدين شرح است:
1-
چگونه نظريه بطن با برخى روايات مذكور در جلد 92 بحار كه علم به ظاهر و باطن را
منحصر در اولياء معرفى مىكند، قابل جمع است؟ همچنين توجيه شما نسبت به تاويل حروف
مقطعه كه در برخى روايات ذكر شده چيست؟
2-
طبق بيان شما، روش كشف بطن را بايد از ائمه عليهم السلام آموخت، سؤال اين است كه
آيا الغاى خصوصيت، الزاما نياز به تعليم ائمه دارد؟ سؤال ديگر اينكه آيا تنها در
آموختن نياز به تعليم ائمه عليهم السلام داريم و پس از گرفتن كليد نياز ما از آن
بزرگواران برطرف مىشود؟
3-
تأويل مورد نظر شما آيا اصطلاح جديدى است يا همان اصطلاحى است كه نزد مفسران مطرح
بوده است؟ و رابطه آن با تاويل مطرح شده در قرآن و روايات چيست؟ همچنين توجيه شما
نسبت به رواياتى كه مىفرمايد: براى بطن قرآن بطنى هست و براى آن بطن نيز بطنى
ديگر، چيست؟
4-
برخى روايات تاويلى، خود مصداق خارجى را به عنوان تاويل آيه مطرح مىكند، در حالى
كه طبق بيان شما، مصاديق خارجى، افرادى از تاويل آيه هستند نه خود تاويل.