آيا پذيرفته
است، در دلالت اقتضاء چنانچه معنا و مفهومى كه صدق كلام بر آن متوقف است، ناديده
گرفته شود و فقط به دلالتى كه از ناحيه وضع و ظهور الفاظ فراهم آمده بسنده شود؟ در
اينصورت مدلول كلام صحت و صدق خود را از دست مىدهد. پذيرش اين فرض، ما را ناچار
مىنمايد كه در مواردى بايد دست از ظهور لفظ كشيده و به معانى حاصله از دلالت
سياقى تمسك جوئيم. (مظفر، بىتا ج 1، ص 121 و سراقى، همان) آيتالله معرفت نيز
تقدم دلالت سياقى بر دلالت لفظى را مىپذيرد. ايشان در اينباره مىگويد:
در
برخى موارد از قبيل دلالت مجازى، اقتضاء و تنبيه نيز، دليل عقلى ما را مجبور به
پذيرش معناى سياقى آن جمله مىنمايد. مؤيد اين گفتار، تعاريفى است كه براى سياق
ذكر شده است از جمله اينكه: سياق عبارت است از راندن كلام به سوى غرضى خاص كه
موجب شده استحكام و ارتباطى بين صدر و ذيل و اثناء كلام به دست آمده و كلام به سوى
غرضى خاص سير كند و با همين سير به سوى غرض خاص، استعمال حقيقى يا مجازى مفردات،
جملات و تركيبها روشن مىشود.»[1] (معرفت،
1383، ج 1، ص 71)
اين
ديدگاه را مىتوان از عبارات زركشى و ديگران استنباط نمود. زركشى نيز معتقد است كه
اينگونه نيست كه هميشه ظهور كلام در معنا و مفهومى از باب ظهور لفظ در موضوعله و
معناى لغوى آن باشد، بلكه بايد به دلالت سياقى كه مرجع نهايى توليد مفهوم و معناى
نص است، مراجعه نمود. زركشى شكلگيرى معناى جمله و متن را به خاطر عواملى چند،
منوط به لحاظ و در نظر داشتن دلالت سياقى مىداند، ايشان معتقد است:
هر
آينه نظر مفسر بايد به نظم گفتارى حاكم بر متن باشد، نظمى كه كلام به خاطر آن شكل
گرفته است، هرچند اين سياق مخالف وضع لغوى باشد، چراكه ممكن است در كلامى مجازگويى
شده باشد. از اين رو مشاهده مىشود كه صاحب كشاف بر سياق كلام اعتماد كرده است،
گويى كه غير آن را ملغا كرده است. (زركشى، 1376 ق، ج 1، ص 127)
با
توجه به مطالب فوق به نظر مىرسد كه ديدگاه، مرحوم آيتالله معرفت، زركشى و
[1] .« والسياق عبارة عن اتجاه الكلام الخاص الموجب
لتواثق الكلام و ترابط اجزائه مع البعض صدراً و ذيلًا و فى الاثناء يجعل من مسيرة
الكلام فى اتّجاه خاص و بذلك يستبين اهداف التعابير الوارده فى الكلام إفراديّاً
أو جمليّاً و يتبين وجه الاستعمال إن حقيقه او مجازاً ...؛»