پذيرفته شده
است، ولى در نقد اينگونه تعاريف آوردهاند: كه به قدرى گسترده است كه شامل تمام
قراين پيوسته مىشود، درحالى كه موارد استعمال اين واژه در آثار دانشمندان، به اين
اندازه گسترده نيست، زيرا سياق در بيان آنان يكى از قراين پيوسته لفظى است.
تعريف
ديگرى از سياق اين است كه: سياق، نوعى ويژگى براى واژگان يا عبارت و يا يك سخن است
كه بر اثر همراه بودن آنها با كلمات و يا جملات ديگر به وجود مىآيد. (بابايى،
عزيزى كيا و روحانى راد، 1379، ص 120)
تعريف
سياق از ديدگاه آيتالله معرفت
آيتالله
معرفت سياق را اينگونه تعريف نموده است:[1]
سياق عبارت است از راندن كلام به سوى غرضى خاص كه موجب شده استحكام و ارتباطى بين
صدر و ذيل و اثناء كلام به دست آمده و كلام به سوى غرضى خاص سير كند. (معرفت،
1383، ص 71)
در
اين تعريف از سياق، بر اين نكات كليدى تاكيد مىشود كه اولًا، گوينده و نويسنده
بايد از كلام خود ايده و مفهوم و يا مراد و مقصودى را منتقل كنند. ثانياً، اين
انتقال كه در قالب لفظ و متن صورت مىگيرد، بايد به گونهاى باشد كه از چينش الفاظ
و جملات به دست آيد. نكته اساسى در بهرهمندى از سياق به عنوان يك قرينه و يا يك
گونه دلالت اين است كه به چه معيار و ملاكى سياق مىتواند در ظهور و بروز معناى
نهايى متن و كشف مقصود اصلى گوينده نقش آفرين بوده و حجيّت داشته باشد.
ملاك
قرينه بودن سياق
به
چه دليل سياق را بايد يكى از قرائن اثرگذار در فهم متن تلقى نمود؟ به گونهاى كه
ناديده گرفتن آن در فرايند فهم، موجب دور افتادن مخاطب از مقصود و مراد اصلى
گوينده و يا متن مىشود. هر متنى از طريق لغات و جملات در ساختار صحيح خود به
انتقال معنا و مفهوم مىپردازد، چراكه شكل چينش و ترتيب لغات در ساختار جملات با
توجه به هدفى است كه گوينده[2] در ذهن
خود دارد و در صدد انتقال آن به ذهن مخاطب مىباشد. تعامل دو سويه- درج
[1] . و السياق عبارة عن اتجاه الكلام الخاص الموجب
لتواثق الكلام و ترابط اجزائه مع البعض صدراً و ذيلًا و فى الاثناء يجعل من مسيرة
الكلام فى اتّجاه خاص.
[2] . فرض بر اين است كه گوينده عاقلانه از فعل گفتار
خود بهره مىبرد و در يك سخن و گفتار و يا در يك متن از يك واژه، معانى متناقض و
متضاد را قصد نمىكند، مگر اينكه براى آن قرينههاى لازم را در كلام خود بگنجاند.