فرهنگ معين:
راندن؛ اسلوب؛ روش؛ طريقه؛ فنّ تحرير محاسبات به روش قديم؛ (ذيل ماده سياق) مهر و
كابين نيز از ديگر معانى ذكر شده براى اين واژه است كه در لغتنامه دهخدا در ذيل
ماده سياق آمده است.
يكى
ديگر از كاربردهاى سياق در لغتنامه فرهنگ معين، عبارت است از كاربرد آن در كلام
كه به معناى تتابع- از پى يكديگر در آمدن- است، از اين رو، فرهنگ معين نيز سياق در
كلام را اينگونه تعريف نموده است: اسلوب سخن و طرز جملهبندى.
جوهرى
در صحاح نيز اينگونه آورده است:
الساق:
ساق القدم ... و يقال ولدت فلان ثلاثة على ساق واحد أى بعضهم على أثر بعض، ليست
بينهم جارية. (جوهرى، ج 4، ص 1498) در اين تعريف پى در پى بودن مد نظر مى باشد.
تاج العروس در عبارتى روشنتر توضيح داده است كه: هو يسوق الحديث احسن سياق و اليك
يساق الحديث و كلام مساقه الى كذا و جئتك بالحديث على سوقه على سرده. (زبيدى،
بىتا، ج 16، ص 389)
تعريف
اصطلاحى
متأسفانه
تعريف اصطلاحى مشخصى از اين واژه در دست نداريم. تعاريفى كه در اينباره آمده است
را مىتوان در دو دسته جاى داد. گاهى در تعريف اصطلاحى سياق، چنان توسعه داده شده
است كه هر قرينه و دليل ديگرى كه دلالت بر مقصود متكلم نمايد را نيز شامل مىشود،
چه آن قرينه از نوع لفظ باشد و چه قرينه حاليه و يا حتى فراتر از اين دو، يعنى
اوضاع و شرايطى كه يك سخن در آن شكل گرفته است. تعريف شهيد صدر (ره) از سياق را
مىتوان در اين دسته جاى داد. ايشان در تعريف سياق مىنويسد:
سياق
هر گونه دليل ديگرى است كه به الفاظ و عباراتى كه مىخواهيم آن را بفهميم پيوند
خورده است، خواه از مقوله الفاظ باشد به گونهاى كه آن دالّ لفظى، با لفظ مورد
نظر، كلامى يكپارچه و مرتبط را تشكيل دهند، يا آن دالّ و نشانه حالى [غير لفظى]
باشد، مانند موقعيت و شرايطى كه كلام را در بر گرفته و نسبت به موضوع مورد بحث نقش
دلالتگرى دارند. (صدر، 1405، ج 1، ص 91) بر اساس اين تعريف سياق عبارت است از:
ساختار و قالب كلامى كه لفظ مورد بحث در آن قرار دارد و قرينه سياق عبارت است از
هر گونه دلالت لفظى يا عقلى كه با آن كلام همراه است. (ربانى گلپايگانى، 1383 ش، ص
5) گرچه همين تعريف از نگاه اين نوشتار