سابقه بحث و
گفتگويى با هم داشته باشيم و خود اين، شايد مؤيد اين مطلب باشد كه اين سؤالات،
سؤالات جدى است و بايد به آنها پاسخ داده شود. آنچه كه بنده از فرمايشات جناب
استاد در تبيين اين نظريه به دست آوردهام، به نظر مىرسد همان تنقيح مناطى است كه
معمولًا فقها و دانشمندان اسلامى ما در كلماتشان مطرح مىكنند. تنقيح مناط يا
دلالت فحوى كه حتى تعبير فحوى هم در عبارات خود استاد ديده مىشود. مدلول التزامى
كه ايشان گاهى درعبارات ومطالبشان به كار بردند. پس مىتوان اينطور گفت: به مدلول
مطابقى آيات اكتفا نكنيم، بلكه مىتوانيم به آن قسم از معانى با الغاء خصوصيات و
تنقيح مناط دست يابيم. بطن را ايشان اينطور تبيين فرمودهاند. به نظر مىرسد كه
اگر بطن به اين معنا باشد، اين همان ظاهر قرآن است؛ يعنى اصوليين ما، فقهاى ما كه
با تنقيح مناط مطلبى را از آيه يا روايتى به دست مىآورند هيچگاه نمىگويند اين
بطن آيه است يا بطن روايت است، مىگويند ظاهر آيه است! به عنوان مثال همان آيه
كريمه «فَسْئَلُوا أَهْلَ
الذِّكْرِ» كه خود استاد
مورد استنادشان بود، بعضى از مراجع از جمله آيتالله خويى (ره) براى جواز تقليد به
آن استدلال كرده است، ولى ايشان مدعى نيست كه از باب بطن، به اين آيه استدلال كرده
است! به عنوان ظاهر آيه استدلال مىكند. يكى از آيات ديگرى كه استاد به عنوان
مثال، در كتاب جديدشان استدلال كردهاند، آيه خمس «أَنَّما غَنِمْتُمْ» است. ايشان فرمودهاند كه ظاهر آيه غنائم جنگى
است، تعميم آن به مطلق فائده، اين معناى بطنى آيه است. من مراجعه كردم، تتبعى
داشتم، مرحوم مقدس اردبيلى در زبدهالبيان به اين آيه بر وجوب خمس در مطلق فايده،
استدلال كرده است، ولى نه از باب بطن، بلكه آمده روى كلمه «غنمتم» تكيه كرده و
گفته: غنم در برابر غرم است، غنم يعنى «فاز به» پس موضوع آيه معناى غنمتم خودش عام
است، يك مصداقش غنائم جنگى است! نزولش در مورد جنگ بدر بوده است و مورد كه مخصص
نيست! اين در بحث شأن نزول تحقيق شده است. مورد مخصص نيست، آيه يك مطلب عامى را
فرموده كه يك مصداقش غنائم جنگى است. پس تعميم آيه كريمه به مطلق فايده اين از باب
معناى بطنى نيست، اين معناى ظاهر است. خلاصه اينكه معنايى كه جناب استاد به عنوان
بطن ارائه كردهاند به نظر مىرسد همان ظاهر باشد. اين ظاهر قرآن است و آن
فايدهاى هم كه ايشان برايش ذكر كردهاند آن فايده درست است، ولى اين فايده معنايش
اين نيست كه بطن را در اين منحصر كنيم.
نكته
ديگر، اين است كه عمده دليل بر وجود باطن براى قرآن كريم، روايات است، ما