قالب تفسير
به خورد آنان مىدهند. روش اين تفسيرها كاملًا تحميل بر قرآن است و حتى با ظاهر
قرآن هم سازگار نيست.
نمونه
روشن اين نوع تفسير، نوشتههاى گروهك فرقان در تفسير سورههاى طه، مريم، كهف و
بقره و برخى تفسيرهاى گروه منافقين موسوم به مجاهدين خلق مىباشد. (معرفت، همان، ص
509- 508)
4.
گرايش عقلى افراطى
اين
شيوه تفسير بر اثر موجهاى سياسى- اجتماعى در چند دهه اخير پديد آمده است و
خودباختگى برخى نويسندگان در مقابل تهاجم فرهنگى عصر، آنان را واداشت كه هر گزارش
غيبى يا پديده غير قابل تفسير مادى را با تأويلات غير منطقى و بىاساس توجيه كنند
و طورى وانمود كنند كه دين و قرآن همان را مىگويد كه علمگرايان محض، باور دارند.
تفسير سيد احمد خان هندى با نام «تفسير القرآن و هو الهدى و الفرقان» در قرن
سيزدهم از اينگونه تفاسير است. تفسير ديگرى كه در نيمه قرن چهاردهم در مصر بر اين
اساس تأليف شد، تفسير «الهداية و العرفان فى تفسير القرآن بالقرآن» بود كه اعتراض
شديد علماى الازهر را برانگيخت. (همان، ص 818- 509)
نتيجهگيرى
از
آنچه گذشت فهميده شد كه به نظر آيتالله معرفت تفسير قرآن مجيد هم زمان با نزول
اولين آيات توسط پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آغاز شد. شكل تفسير در آغاز
بسيار ابتدايى بود و به توضيح كلمهاى يا آيهاى بسنده مىشد؛ اما با گذشت زمان و
فاصله گرفتن از عصر نزول و ورود غير مسلمانان و غير عربها به دين اسلام باعث شد
كه نياز به تفسير جدىتر شود. به همين خاطر به طور طبيعى در اين دوره عده اى فقط
به جمعآورى و نقل سخنان تفسيرى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و صحابه و
تابعين پرداختند كه اصطلاحا به اين روش، روش ظاهرگرايى گفته مىشود. اوج اين روش
در قرن سوم و چهارم بود؛ اما به صورت محدودتر و تا قرون يازده و دوازده هجرى ادامه
يافت.
پس
از افول نسبى اين مكتب، مكتب ديگرى با نام مكتب تفسير اجتهادى رونق يافت. اين مكتب
بيشتر به درايت و عقل متكى بود. هرچند اين شيوه در زمان تابعان به وجود آمد، ولى
بعدها تنوع بسيارى پيدا كرد و تفاسير اجتهادىِ فقهى، ادبى و جامع به صورت تخصصى
نگارش يافت. اين مكتب همچنان تا عصر حاضر پيروانى دارد.