فى الدنيا؛
و در تفسير پاسخ خدا به درخواست
رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ
موسى مىآورد: «لن ترينى» لن تقدر ان ترينى فى الدنيا. از اين رو، در تفسير وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى برخى آن را شاهدى بر رؤيت خدا توسط پيامبر در شب
معراج دانستهاند. ضمن بيان اينكه مرجع ضمير در «راه» مىتواند جبرئيل باشد، در
صورتى كه مرجع ضمير «رب» باشد، ابتدا آن را به ديدن با قلب (فؤاد) تفسير مىكند و
سپس مىافزايد: «و يقال: ببصره.» از سوى ديگر رؤيت خداوند در آخرت را امكانپذير و
البته براى اجتناب از فرو رفتن در ورطه تشبيه و تجسيم اين رؤيت را «بلاكيف» يعنى
بدون چگونگى مىنامد. در توضيح آيه 223 بقره مىنويسد: «واعلموا آنكم ملاقوه»
معاينوه بعد الموت.» او ذيل آيه
تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ (انعام/
103) مىآورد: «تنقطع دونه الابصار بالكيفيه فى الاخره و بالرؤيه فى الدنيا»
همچنين تأكيد مى كند كه «نظر به وجه الله» يكى از نعمتهاى ويژه خدا براى مؤمنان
صديق است، درحالى كه كافران و منافقان از رؤيت پروردگار محجوباند.
مؤلف
در تفسير آياتى كه از «وجه»، «عين» يا «يد» براى خدا سخن مىگويد به تجسيم و تشبيه
گرفتار نمىشود[1] و درباره
آياتى كه به آمدن خدا يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ (بقره/
210)، وَ جاءَ رَبُّكَ (الفجر/ 22) در روز قيامت اشاره
دارد، بدون تأويل فعل، آنها را «بلاكيف» مىداند. همچنين در تفسير آيه 4 سوره
حديد، استواى خدا برعرش را «بلاكيف» مىنامد؛ اما در تفسير آيه 2 سوره رعد يكى از
چهار قولى كه ذكر مىكند اين است: «...؛ و يقال: استوى عنده القريب و البعيد على
معنى العلم و القدرة» كه به روشنى نوعى تأويل است. يكى از اقوالى هم كه در تفسير
آيه 5 سوره طه مىآورد اين است: «هو من المكتوم الذى لايفسر.»
مشهور
است كه نخستين بار اشعرى (م 330) اصطلاح «بلا كيف» را درباره صفات خدا و استواى
پروردگار بر عرش به كار برد. (اشعرى، 1426، 2005، ص 226)[2]
اما با توجه به اينكه دوره حيات مؤلف تفسير الواضح دقيقاً مشخص نيست و در بازه
زمانى اواخر قرن سوم و اوايل قرن چهارم است، درباره اينكه آيا كاربرد اين اصطلاح
نخستين بار در الواضح بوده يا مقالات الاسلاميين اشعرى نمىتوان با قطعيت داورى
كرد.