يكى
از مهمترين ويژگىهاى تفسير الواضح بيان معناى واژگان است؛ اما در اين مورد هم
هرگز به مباحث صرفى مانند ريشه كلمه، نوع صرفى آن و غيره پرداخته نمىشود. در برخى
موارد مؤلف براى يك لغت بيش از يك معنا ذكر مىكند.[1]
بسيارى از واژگان را كه در فرازهاى متعدد تكرار شدهاند، يكسان معنا مىكند[2]؛
اما گاه نيز در آيات مختلف معانى گونهگون براى يك واژه يا عبارت مىآورد.[3]
در
تبيين معانى لغات جز در موارد معدود به لهجههاى گوناگون عرب اشاره نمىشود. در
توجيه معنا ى «لاوزر» (قيامت/ 11) به «لاجبل يواريه من النار» آمده است: «هى بلغة
حمير، يسمون الجبل وزراً». همچنين سه معناى مختلف با استناد به لهجههاى گوناگون
براى لَكَنُودٌ (عاديات/ 6) ذكر شده است.
مؤلف
بدون هيچ اشارهاى به مسأله بحث برانگيز وجود واژگان بيگانه در قرآن يا بيان آراء
و مناقشات در اين زمينه، معانى برخى واژگان را با استناد آن به زبانى بيگانه توضيح
مىدهد. او از زبانهاى حبشى، رومى، سريانى و نبطى نام مىبرد.[4]
اما به فارسى بودن برخى واژگان مانند استبرق و سجيل كه قولى مشهور در ميان مفسران
نخستين است، اشاره نمىكند.
در
مورد حروف مقطعه، علاوه بر تفسير آنها به سوگندى از جانب خدا، هر يك از حروف
نمادى از اسامى خداوند دانسته شده است، يا علاوهبر اين موارد، تفسير ديگرى ارائه
شده است. حروف مقطعه در همه جا حتى در موارد تكرارى مانند «الم» يا «حم» توضيح
داده مىشود و به رغم رعايت اختصار در سرتاسر تفسير، درباره «ص» پنج قول تفسيرى
ذكر مىشود.
[1] . براى نمونه واژههاى ويل، مسيح، الّا به ترتيب در
آيات: بقره/ 79؛ آل عمران/ 45 انفال/ 34 و ...
[2] . مثلا« اليم» را هميشه به« وجيع يخلص وجعه الى
قلبه» يا« افلا تعقلون» را به« افليس لكم الذهن الانسانيه!) معنا مىكند. براى
موارد ديگر، ر. ك: واژه بينات در بقره/ 87/ 92، آل عمران 183/ 184 و موارد متعدد
ديگر.
[3] . مثلا واژه حكمت را در سورههاى ابتدايى قرآن به«
الحلال و الحرام» معنا كرده: آل عمران/ 164، نساء/ 154 و در برخى آيات به« قرآن»،
مانند: النحل/ 125، قمر/ 5 و در لقمان/ 12 به« العلم و الفهم و اصابة القول و
الفعل» و در جمعه/ 2 به« الحلال و الحرام و يقال العلم و مواعظ القرآن».