داده است،
اما در عين حال در درون هريك از اين نسخهها، رسالتى و پيامى عام دارد. پيغمبر صلى
الله عليه و آله و سلم مىخواهد بفرمايد كه شما در عين اينكه به شأن نزولها
مراجعه مىكنيد كه اين آيه در چه موردى نازل شده است- اين كار شما حسب تنزيل است-
ولى به اين بسنده نكنيد! چراكه در اين صورت قرآن به كتاب تاريخ تبديل مىشود.
دروننگر باشيد يعنى ببينيد در آيه چه رسالتى وجود دارد و پيام عام آن چيست؟ همين
دروننگرى است كه جاويد بودن اين كتاب مقدس را تضمين مىكند.
اين
مثال براى تقريب ذهن است. قرآن كريم در بسيارى از آيات خطاب به شخص دارد و مخاطبش
اشخاص خاصى هستند، مثال هم زياد دارد. مثلًا وَ ما
أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ
الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (نحل/ 43) اين آيه مخاطبش
مشركين است و مورد نزول اين آيه تشكيك مشركين در مسأله نبوت است كه آيا ممكن است
بشر پيامبر بشود؟ البته خداوند جواب اين شبهه، هم حلًا و هم نقضاً داده است. پاسخ
حلى به اين صورت است كه در آيه ديگر فرموده است: وَ لَوْ
جَعَلْناهُ مَلَكاً لَجَعَلْناهُ رَجُلًا وَ لَلَبَسْنا عَلَيْهِمْ ما
يَلْبِسُونَ (انعام/ 9) يعنى اگر بنا بود كه ما ملكى بفرستيم، ملك چون قابل
ملاقات و قابل مقابله و مواجهه و مكالمه با انسانها نيست، پس بايد «تمثل لها»
تمثل پيدا كند. «تمثل لها بشراً» پس بايد او به صورت بشر باشد و همين لباس بشر را
بپوشد و وقتى اينطور شد، «هذا الكلام» چرا؟ چون در اين صورت شما مىگوييد، چه كسى
گفته است كه تو ملك هستى؟ آن ملك كه آمده به صورت يك انسان با شما صحبت مىكند،
شما از كجا مىگوييد اين ملك است؟ اگر خودش بگويد من ملك هستم، ممكن است بگوئيد: از
كجا مىگويى ملك هستى؟ اين جواب حلى است.
جواب
نقضى، اين است كه شما عربها به يهودىهاى اهل كتاب كه هم دستتان هستند، عقيدهمند
بوده و به علم آنها اعتراف داريد. از آنها بپرسيد پيامبرانشان چه كسانى بودند و
چه بودند؟ اين آيه فقط همين را مىخواهد بگويد؟ مىگويد از اينها بپرسيد «فاسئلوا
اهل الذكر.» پس يك شبههاى در يك مورد خاص از مشركين صدر اسلام وجود داشت؛ بعد
قرآن مرجعى را معرفى مىكند كه همان علماى يهود و نصارى باشند؛ يعنى يك مشكلى در
آن زمان بوده و قرآن آن را حل كرده است. پس اين آيه امروزه براى ما تبديل مىشود
به يك گزارش از