بيان شده در
اشكال، يعنى نيمه اول قرن پنجم ميلادى باشد، قاعدتاً نبايد تا زمان ظهور و بعثت
نبى اكرم اسلام صلى الله عليه و آله و سلم كه قرن هفتم ميلادى است، يعنى پس از
گذشت حدود دويست سال، چنان از خاطرهها رفته باشد و فراموش شده باشد كه مردم در
مورد آن هيچ ندانند؛ چه اينكه اين زمانى نزديك به زمان ظهور پيامبر صلى الله عليه
و آله و سلم است. پس اين داستان رمزى قديمى بر پيروزى توحيد بر كل شرك در طول
زمانهاست. اين قصه اولين بار در شرق در كتابى سريانى به نام «هفت خفته افسس» كه
تاريخ آن به قرن پنجم ميلادى و در غرب در كتاب «ثيودو سيوس» در قرن ششم ميلادى
منتشر شد؛ اما اينكه قصه در زمانهايى سابق بر مسيحيت واقع شده باشد، اذهان
پژوهشگران را سخت درگير كرده است تا جايى كه برخى از ايشان آن را در مصادر يهودى و
يونانى و غير آن- از جمله در قصه «انياس»- حونى- كه در كتاب «تعانيت» در فصولى از
كتاب «تلمود» يا قصه «هلنا و خفتگان هفتگانه در ساردينيا» كه ارسطو به آن اشاره
كرده است- يافتهاند.
بنابراين
اولًا، قرآن در صدد بيان دقيق تعداد و مدت مكث اصحاب كهف نيست و اين ارقام- طبق
برخى روايات- نقل قول است. ثانيا، اينكه داستان لزوماً مربوط به زمان مطرح شده در
اشكال باشد، غير قابل اثبات و بلكه- به دلائلى كه گذشت- مردود است. در ذيل روايتى
از اين داستان كه در تفسير قمى آمده است- و علامه طباطبايى آن را از روشنترين
روايات اين داستان دانسته است كه علاوه بر روشنى متن، تشويش و اضطرابى هم در آن
نيست. (طباطبايى، بى تا ج 13، ص 475)- آمده است كه جمله وَ
لَبِثُوا فِي كَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنِينَ وَ ازْدَادُوا تِسْعاً
جزو كلام اهل كتاب و جمله قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما
لَبِثُوا رد آن است. (القمى، 1387 ق، ج 2، ص 33)
3.
توهم تعارض قرآن با قواعد ادبى
از
جمله مناقشات در قرآن، توهم وجود لحن- يعنى خطاى در اعراب و مخالفت با وجه ادبى
صواب- در قرآن است. ريشههاى اين شبهه كه در زمين و زمانهاى دور است، از جانب
خاورپژوهان و پيروانشان تقويت شده و در بستر زمان نو به نو جامه عوض كرده است،
آنچنان كه- به پندار قطعيت اصل شبهه و با استناد به چند شاهد ديرين- با گسترش شاخ
و برگ خود در افقهاى وسيعتر، تلخ به بار نشسته است. آيتالله معرفت ضمن بررسى
موارد مختلف اين شبهه و توجه به ريشههاى كهن آن نشان داد كه اين ريشه كهن- كه از:
1.
هذانِ لَساحِرانِ يُرِيدانِ (طه/ 63) در اينجا اسم إن بايد
منصوب باشد كه نيست؛