اما اين حكايت
سخن قوم در عدد و مدت است و اين سخن قوم با عبارت «خدا بهتر مىداند» رد شده است.
قتاده گفته است: «ابن مسعود آيه را چنين قرائت مىكرد: «قالوا لبثوا فى كهفهم»
يعنى اين مطلب را مردم مىگفتند. (معرفت، 1386 ه، ج 7، ص 491)
محمد
بن اسحاق با اسنادش به سعيد بن جبير و عكرمه از ابنعباس نقل مىكند كه نضر بن حرث
بن كلده و عقبه بن ابى معيط را قريش نزد احبار يهود در مدينه فرستادند و به آنان
گفتند از آن احبار در مورد محمد سؤال كنند و صفت او را براى ايشان بگويند و آنها
را از رفتار او با خبر گردانند، چراكه آنها اهل كتاب اول هستند و نزد ايشان از
علم انبياء چيزى هست كه نزد قريش نيست. آن دو، در مدينه نزد احبار يهود رفتند و
آنچه قريش گفته بودند، به آنان باز گفتند. احبار يهود پاسخ دادند: از محمد در سه
مورد سؤال كنيد، اگر از آنها به شما خبر داد، او نبى مرسل والا مردى دروغپرداز
است و در مورد او هرچه مىخواهيد بكنيد: سلوه عن فتية ذهبوا فى الدهر الاول، ما
كان أمرهم؟ از او در مورد جوانانى كه در دهر اول رفتند، بپرسيد كه امر آنان چگونه
بود؛ و اين برايشان حديثى عجيب بود.
و
سلوه عن رجل طوّاف قد بلغ مشارق الارض و مغاربها، ما كان نبؤه؟ و از او در مورد
مرد گردندهاى كه به مشارق و مغارب زمين رسيد بپرسيد كه خبرش چيست؟
و
سلوه عن الروح ما هو؟ از او در مورد روح بپرسيد كه چيست؟ در روايت ديگرى آمده است
كه اگر از دو تاى اينها به شما خبر داد، اما در مورد روح خبر نداد او نبى است. آن
دو به مكه برگشتند و به قريش گفتند: براى شما چيزى آوردهايم كه فصل بين شما و
محمد است و داستان را برايشان باز گفتند. قريش نزد پيامبر صلى الله عليه و آله و
سلم آمدند و پرسشها را از حضرتش پرسيدند. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از
آنان مهلت خواست تا وحى فرارسد. دو هفته طول كشيد تا آياتى در شأن اصحاب كهف و
ذوالقرنين فرود آمد و در مورد روح اينكه «از امر پروردگارم است» و آن را تبيين
نكرد. (طبرسى، 1383، ج 6، ص 451- 452)
اين
روايت از محمد بن اسحاق، دلالت واضحى دارد بر آنكه ماجراى فتيه، جريانى قديمى است
كه زمان آن به دهر اول بر مىگردد كه چهبسا معناى آن عهد قديم سابق بر عهد موسى و
بنى اسرائيل باشد و حديث رايجى است كه بين پيروان اديان قديم متداول بوده است و
متأخران از جمله يهود ميراثدار آنند. علاوهبر اين، اگر اين داستان مربوط به
زمان