و نقلهاى
گوناگون در منابع قديم و اسطورهها آمده است. اين گوناگونى نقل در بين اقوام و ملل
مختلف حتى حوزه روايات اسلامى ما را هم آكنده است. علامه طباطبايى بيش از ده مورد
اختلاف را در نقل اين داستان در روايات بر شمرده است و سبب عمده در اين اختلاف را
علاوه بر دستبردها و خيانتهايى كه اجانب در اينگونه روايات دارند، دو چيز
مىداند: يكى اينكه اين قصه از امورى بوده است كه اهل كتاب نسبت به آن تعصب و
عنايت داشتهاند و از روايات داستان هم برمىآيد كه قريش اين قصه را از اهل كتاب
شنيدهاند و با آن رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را امتحان كردند؛ دوم،
اينكه دأب و روش كلام خداى متعال در نقل قصص، پرهيز از پرداختن به خرده ريزهها و
اكتفا بر مختارات و نكات برجسته و مهمى است كه در ايفاء غرض مؤثر است. (طباطبايى،
بى تا ج 13، ص 492- 491) صاحب الميزان مىنويسد: «تنها مطلبى كه مىتوان گفت
روايات در آن اتفاق دارند، اين است كه اصحاب كهف مردمى موحد بودند كه از ترس
پادشاهى جبار- كه مردم را مجبور به شرك مىكرده- گريختهاند و به غارى پناه برده و
در آنجا به خواب رفتهاند تا آخر آنچه كه قرآن از داستان ايشان آورده است.»
بيان
شبهه
يكى
از نكات مهم كه بر آن- به عنوان خطاى تاريخى قرآن- خرده گرفتهاند و درشأن اعجازى
قرآن مناقشه كردهاند، مدت مكث در غار است. گفته مىشود بيان قرآن در اين مورد
خلاف واقع تاريخ است.
اكثريت
برآنند كه زمان اين حادثه بعد از ظهور مسيحيت و شايد در اوائل آن بوده است كه دين
مسيح به تازگى در آن نواحى وارد شده است، اما دين غالب بر آن ناحيه بت پرستى به
طريق روم شرقى قبل از مسيحى شدن قسطنطين بوده است. تعدادى از مسيحيان شايسته از
اهل ابسُس نسبت به عبادت بتها مقاومت مىكردند. ايشان در زمان پادشاهى دقيانوس كه
حاكمى درحدود سال 237 ميلادى و متعصب به كيش خود بود و به مسيحيت بغض شديد داشت
مىزيستند. او موحدان را به عذابهاى گوناگون تهديد مىكرد. براى همين ايشان به
اين نتيجه رسيدند كه به سمت كوهى در دو فرسخى شهر به نام «بنجلوس يا انجليوس» از
شهر خارج شوند. بعضى نقلها مىگويند كه دقيانوس بين سالهاى (251- 249 م) بوده و
پادشاه نصرانى كه موحدان در دوران او بيدار شدند و اين با آنچه در قرآن آمده كه:
وَ لَبِثُوا فِي كَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنِينَ وَ ازْدَادُوا تِسْعاً
(كهف/ 25)- يعنى 309 سال- سازگار نيست!