نگاهى كردم
ديدم اينها هم كه مىخواستند انتقاد كنند، يك قدرى راه انصاف را پيش نگرفتند. مثل
اينكه قدرى عجله كردند، ممكن است در كتابهاى ايشان، در گفتههاى ايشان، نقطه
ضعفى باشد، نكتهاى كه مورد قبول نباشد يا عبارتى كه بشود، از اين عبارت بهتر
نوشت؛ اما نكته مهم اين است كه اگر مىخواهيد انتقاد هم بكنيد حداقل توجه داشته
باشيد، يك چيزى بگوييد كه واقعيت داشته باشد؛ مثلا اينجا نوشته كه ايشان در فلان
صفحهى همين كتاب «التفسير و المفسرون» نوشتهاند: «مدرسه البصره- يعنى مدرسهى
تفسيرى بصره- اقامها ابوموسى اشعرى» خوب اينها خيلى تعجب كردند كه ابوموسى كيست
كه مكتب تفسيرى داشته باشد و چرا ايشان، يعنى (آيتالله معرفت)، ابوموسى را به
عنوان مؤسس يك مكتب ذكر كند و چرا ... من اين كتاب را ديدهام، ايشان بعد از چند
صفحه نوشته: «و كانت مدرسه ذات انحراف شديد و من ثم كانت البصره من بعده ارضا
للنشور كثيرا من البدع و الانحرافات الفكريه لا سيما فى مسائل الاصول و الامامه و
العدل». خوب اگر مىخواهيد انتقاد كنيد، حداقل چهار سطر آنطرفتر را هم ببينيد!
بزرگوار، خود اين عزيز، خودش گفته كه اين مدرسه، مدرسه مزخرفى بودهاست. در اينكه
مدرسه داشته كه بحثى نيست. حرف از تفسير مىزده ... اين يك نكته بود كه من لازم
ديدم تذكر داده شود.
همچنين
گفتهاند: در مقدمه اين كتاب «التفسير و المفسرون»، نه خود آيتالله معرفت، بلكه
آن كسانى كه كتاب را چاپ مى كردند، مقدمهاى نوشتند، نوشتهاند كه نياز به تفسير
قرآن مجيد زياد شد، چنين شد و چنان شد، بعد ايشان فرموده كه «فاستقر عبدالله بن
عباس بمكه، عبدالله بن مسعود بكوفه، ابى بالمدينه، ابوموسى بالبصره، ابو الدرداء
بالشام و القى هولاءدروسهم فى تفسير القرآن و جهدوا فى سبيل ذلك» يعنى در اين راه
تلاشى هم كردند. اين بزرگوارى كه انتقاد كرده، اين «ذلك» را و «الله» خوانده و در
نقل عبارت كتاب اين گونه نوشته: «و جهدوا فى سبيل الله»! آن وقت تعجب كرده كه
ابوموسى و سبيل الله؟! در حالى كه ايشان سبيل الله نگفته است، بلكه گفته تفسير گفتند
و در راه تفسير كوشش كردند. منتقد توجه نكرده كه اين مقدمه نوشته خود ايشان نيست،
شاگردانش نوشتهاند. آيا مىشود گفت شاگرد كسى چيزى نوشت، حتما از او ياد گرفته
است.
ايشان
دو جاى ديگر نقل كرده كه وى يك شخصى را معرفى كرده است، از كتاب