در
قرآن كريم در موارد متعددى از واژهى «وحى» استفاده شده است كه به اختصار اشاره
مىشود:
3-
1. مطلق اشاره: نظيرآيه 11 سوره مريم «پس] زكريا [از محراب خود بر مردم خويش
بيرون آمد، پس به سوى ايشان اشاره كرد كه صبح و شام خداى را تسبيح گوييد.»[1]
عموم
مفسران، عبارت: «فَاوحى الَيهِم» را «فَاشار اليهم» يعنى اشارت به دست يا لب و
مانند آن معنا كردهاند. (بلاغى، 1345، ج 4، ص 141؛ شبّر، 1412 ق، ج 1، ص 304؛
طباطبايى، 1397 ق، ج 12، ص 311 و ج 14، ص 25؛ فيض كاشانى، 1399 ق، ج 3، ص 275) در
روايتى، اميرالمومنين عليه السلام نيز وحى در اين آيهى شريفه را وحى اشاره
دانستهاند. (مجلسى، 1404 ق، ج 14، 180، وج 18، 254 وج 90، 16)
3-
2. وحى تكوينى به معناى تقدير نظام هستى: مانند آيه 12 سوره فصلت كه مىفرمايد: «و
در هر آسمان كار آن را وحى فرمود.»[2] مقصود از
وحى در هرآسمان، دستور و فرمان تكوينى است؛ به اين معنا كه خداوند در هر آسمان، از
فرشتگان و ديگر موجودات، هر آنچه خواست آفريد. (بحرانى، 1416 ق، ج 5، ص 107؛ طوسى،
1409 ق، ج 9، ص 111) و اگر مقصود، فرمان تشريعى يا وحى اصطلاحى مىبود، بايد «اوحى
الى كل سماء» تعبير مىشد؛ و به كارگيرى «فى» به جاى «الى» مويد قول وحى تكوينى
است.
3-
3. الهام به طبيعت: يعنى القاى مفاد و مفهومى به طبيعت با اين لحاظ كه طبيعت به
اين القاء آگاهى و شعور دارد. مانندآيات شريفه سوره زلزله كه مىفرمايد: «در اين
هنگام زمين خبرهاى خود را بازگو كند، بدان سبب كه پروردگارت برايش وحى كرده است.»[3]
آيه
21 سوره فصلت نيز بيانگر همين معناست: «آن خدايى كه هر چيزى را به سخن مىآورد و
شما را نخستين بار بيافريد و به او بازگشت مىيابيد»[4]
يعنى بر نوعى از حيات و شعور در تمامى موجودات دلالت دارد.