تدريج حاصل
مىگردد؛ اما وحى پيامبران- هرچند مسبوق به مراقبتها و مجاهدتها در سطح بالاتر
بوده است- غير اكتسابى و آگاهىهاى وحيانى غير منتظره حاصل آمده است: «و تو به
اينكه كتابى به سويت القاء شده است اميد نداشتى، مگر] به سبب [رحمتى از
پروردگارت.»[1]
3-
فردى بودن شهود عارفان: كشف و شهود عارفان با خلوتنشينى آنان و دورى گزيدنشان از
اجتماع همراه بوده است؛ پرداختن به امور سياسى و اجتماعى جامعه، از هر درى كه بر
عارف وارد گردد، مكاشفات و آگاهىهاى شهودى وى از در ديگر خارج مىشود و از
همينرو تعاليم حاصل آمده از شهود عارفان، خواستگاهى فردى داشته و فاقد كاربردهاى
مستقيم اجتماعى است؛ اما پيامبران در حالى كه به مقامات معنوى و در نهايت معارف
وحيانى دست مىيابند، در ميان مردم و درون اجتماع زيست كرده، تعاليم آنان جامع
بوده و دو حوزهى فرد و اجتماع را در بر گرفته است.
بنابراين،
هم سنخ سازى تجارب عرفا با وحى انبياء و ادعاى نياز دين و وحى نبوى به تجربهى
عارفان براى كامل شدن (سروش، 1378، 25)، فاقد دليل و برهان منطقى است.
2-
3. وحى قرآنى و حديث قدسى
حديث
قدسى، كلام پيامبر يا معصوم است كه از قول خداوند حكايت مىكند؛ به اين معنا كه
محتواى آن به پيامبر القاء مىگردد، اما پيامبر خود به آن صورت داده و با الفاظ
ويژهى خود آن را نقل مىكند. در موارد متعددى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و
سلم احاديثى را از جانب خداى متعال نقل كردهاند كه نام «حديث قدسى» به خود گرفته
است؛ اما تفاوتهايى ميان آن و وحى قرآنى وجود دارد كه به برخى اشاره مىشود:
1-
قرآن قطعى الصدور است؛ ولى احاديث قدسى ظنى الصدور به شمار مىآيند.
2-
قرآن از تحريف به زياده يا نقصان مصون بوده و مصونيت آن از سوى خداى متعال تضمين
شده است: «ما قرآن را خود نازل كردهايم و خود نگهبانش هستيم»[2]
اما چنين تضمينى دربارهى احاديث قدسى صادر نشده است.