وحى
در اصطلاح هنگامى كه به خدا نسبت داده شود، در عرف اسلامى به پيامبران اختصاص
مىيابد. (مفيد، 1413 ق، ص 120) وحى اصطلاحى، امرى خارقالعاده و از قبيل ادراكات
باطنيه و شعورى مرموز به شمار مىآيد كه از حواس ظاهر پوشيده است و درك آن جز براى
شمارى اندك از انسانها كه مشمول عنايت خداوند واقع شدهاند، امكانپذير نيست.
(طباطبايى، 1397 ق، ج 2، ص 160 و 159)
فلاسفهى
اسلامى، ضمن آن كه قابل وحى را انسانى كامل و نفس او را در مرتبهى اعلاى انسانيت
و منزه از كدورات معاصى و تعلقات دنيوى معرفى مىكنند، معتقدند اين نفس نيرومند و
پاك و صيقلى يافته به سوى عالم بالا صعود كرده است، با نزديكترين مقام جهان غيبت-
يعنى عقل فعال كه همان جبرئيل عليه السلام است- مرتبط شده است و در همين مقام،
فرشتهى وحى را مشاهده كرده و كلام او را كه همان كلام خداوند است مىشنود. (شفيعى،
1383، ص 32- 20)
نكتهى
حائز اهميت اين است كه از تعاريف مفسران، متكلمان و فلاسفهى اسلامى، به دست
مىآيد كه وحى اصطلاحى نيز همچون وحى در مفهوم لغوى، داراى ويژگىهايى همچون سرعت
و اعلام پنهانى است؛ با اين تفاوت كه وحى اصطلاحى به شمار اندكى از انسانها
اختصاص مىيابد و قابل آن بايد شرايط دريافت آن را به دست آورده باشد.
2-
وحى، قرابتها و تفاوتها
2-
1. وحى و الهام
چنانكه
برخى از اهل لغت، الهام را نيز يكى از معانى يا مصاديق وحى ذكر كردهاند. (ابن
اثير، بىتا ج 5، ص 296؛ فراهيدى، 1408 ق، ج 3، ص، 320؛ جوهرى، 1407 ق، ج 6، ص
2519) قرآن كريم نيز برخى از مصاديق الهام را كه به يقين وحى نبوى و تشريعى نبوده
است، وحى ناميده است؛ مانند الهام به مادر موسى عليه السلام: «و به مادر موسى وحى
كرديم كه او را شير ده و ...»[1]
اصل
الهام در لغت به معناى بلعيدن يا نوشيدن چيزى است و معادل اعلام و القاء معنايى در
قلب انسان است كه به طريق فيض، بدون اكتساب و فكر، به صورت غيبى بر دل افكنده
مىشود.