سبزوارى و
والد محقق خود به اين ديدگاه، در نقد آن سخن مىگويد. (خمينى، 1376، ج 1، ص 109-
110) شهيد حاج مصطفى درتفسير دو واژهى «رحمن» و «رحيم» با اشاره به اين ديدگاه آن
را نقد مىكند (خمينى، 1418، ج 1، ص 199- 198) چنانكه در مواضع ديگرى از تفسير
خود نيز بر اين نظريه خرده مىگيرد. (خمينى، 1418، ج 2، ص 95- 94، ج 3، ص 4؛ ج 3،
ص 180؛ ج 4، ص 78)
اساس
نقد ايشان بر اين نظريه، آميختن مباحث زبانى و مسائل فلسفى و عرفانى و نيز اين
نكته است كه واضع، ارواح معانى را قصد نكرده است تا ما آن را موضوعٌ له الفاظ
بدانيم. در پاسخ مىتوان انگيزهى واضع را از انگيختهى او تفكيك كرد. گرچه ممكن
است انگيزهى او وضع الفاظ بر مصاديق خاص محسوسى بوده باشد كه در ذهن داشته است،
اما انگيخته يا به عبارتى ديگر نتيجه و حاصل كار او به همان مصاديق منحصر نمانده و
توسعه يافته است.
مرحوم
مصطفوى: ايشان نيز از طرفداران اين ديدگاه است و آن را در تبيين معناى بسيارى از
واژههاى قرآنى به كار مىبرد كه حاصل آن در موسوعهى ارزشمند 14 جلدى «التحقيق فى
كلمات القرآن الكريم» آشكار است. همچنين در مواضعى از تفسير ايشان موسوم به
«تفسير روشن» نيز از اين نظريه در تبيين مفردات قرآنى استفاده شده است. در واقع
ويژگى ممتاز ايشان آن است كه نظريهى روح معنا را از صورت يك ديدگاه فلسفى- عرفانى
به يك روش عملى در حوزهى دانش فقهاللغه (فيلولوژى) تحويل مىكند.
به
نظرمرحوم مصطفوى استعمال واژهها درقرآن از روى حكمت است و جستجو درمواردكاربرد
واژهها در سخن عرب و تحقيق در اينباره ما را به حقيقت و گوهر واحد معناى واژه كه
مرجع ساير معانى است راه مىبرد. (مصطفوى، 1360، ج 1، ص 12) به نظر ايشان اصل
واحد، معناى حقيقى و مفهوم اصيلى است كه در مبدأ اشتقاق در نظر گرفته شده است و در
همهى صيغهها سريان دارد. از اين رو، مفاهيم اين صيغهها نبايد چيزى جز اين معناى
واحد و اصيل باشد و گوناگونى آنها نبايد موجب اختلاف در اصل معنا گردد. بنابراين،
همهى مشتقات بايد به همين معناى اصلى بازگردد. (مصطفوى، 1360، ج 1، 12- 13) مرحوم
مصطفوى معناى بسيارى از مفردات قرآنى را در كتاب «التحقيق» با توجه به همين مبنا
تبيين مىكند. تبيين ايشان از معناى ساير مفردات قرآنى مانند عرش، كرسى، قلم، يد و
... نيز همينگونه است.