مفهوم
حكم مىكنيم و گاه عامى را تخصيص مىزنيم يا مفهوم خاصى را تعميم مىدهيم يا به هر
صورت در يك مفهوم تصرف مىكنيم. در حالىكه چنين كارى نوعى تفسير به رأى است.
(طباطبايى، 1417، ج 3، ص 79)
از
ديدگاه علامه معيار، در اصل معنا آن است كه با بقاء آن اسم نيز باقى بماند، هرچند
خصوصيات تغيير يابند. ايشان با اشاره به واژههايى مانند «چراغ» و «سلاح» و تطور
مصاديق آنها در صدد اثبات اين نكته است كه تغيير مصاديق باعث دگرگونى در معنا
نمىشود و گوهر يا اصل معنا در پس همهى اين دگرگونىهاى مصداقى باقى مىماند.
(همان، ج 14، ص 130) ايشان نظير همين سخن را در تبيين حقيقت كلام الهى نيز بيان
كرده است. (همان، ج 2، ص 319- 320) از سخن علامه چنين بر مىآيد كه گوهر معنا، عبارت
از كاركرد مشترك ميان مصاديق گوناگون يك واژه است.
علامه
طباطبايى واژههاى «عرش» (همان، ج 14، ص 129)، «جناح» فرشتگان در آيهى نخست
سورهى فاطر (همان، ج 17، ص 7)، «قول» و «كلام» (همان، ج 2، ص 316- 319 و ج 13، ص
109- 108)، «نور» در آيهى 35 سورهى نور (همان، ج 15، ص 122) و ... را طبق همين
ديدگاه تفسير مىكند.
گوهر
ديدگاه علامه طباطبايى در نظريهى روح معنا آن است كه معناى الفاظ داراى تطورى
تاريخى است و همين امر دليلى بر آن است كه خصوصيات مصاديق در تحقق معنا اثرى
ندارد؛ بنابراين، علامه از بين معتقدان به اين ديدگاه تنها كسى است كه به تعبير
زبانشناسان از تبيينى تاريخى يا «درزمانى»[1]
در برابر تبيين «همزمانى»[2] در جهت
اثبات اين ديدگاه استفاده مىكند.
امام
خمينى: امام خمينى (ره) يكى از طرفداران جدى نظريهى روح معناست. ميزان دلبستگى
امام به اين ديدگاه از آنجا روشن مىشود كه ايشان در رسالهى مصباح الهداية خود
با عنايتى خاص و تأكيدى كمنظير چنين مىگويد: «هل بلغك من تضاعيف إشارات
الأولياء،: و كلمات العرفاء، رضى الله عنهم، أنّ الألفاظ وضعت لأرواح المعانى و
حقائقها؟ و هل تدبّرت فى