در
بررسى واژههاى متشابه قرآن، يك پرسش مهم اين است كه اين الفاظ چگونه و درچه
معنايى وضع شدهاند و به كار مىروند؟ در پاسخ به اين پرسش بهطور كلى چهار نظريه
وجود دارد:
1-
نظريهى اهل ظاهر: در تاريخ فرهنگ اسلامى عدهاى از دانشمندان اين الفاظ را به
معناى ظاهرى گرفتهاند و بنابراين، كاربرد اين الفاظ را در همان معانى عرفى و
ظاهرى حقيقت مىدانند و ساحت ديگرى از معنا را براى اين الفاظ نمىپذيرند. صاحبان
اين ديدگاه را مىتوان به سه دسته تقسيم كرد:
1-
1- اهل تشبيه و تجسيم: عدهى اندكى كه به ويژه در قرون نخست هجرى مىزيستهاند و
به اهل تجسيم و تشبيه موسومند، اساساً ذات الهى را مانند انسان داراى جسم و اندام
مىدانند و بنابراين، در مرتبهى صفات و افعال الهى نيز مىپذيرند كه خداوند به
همين معناى محسوس و مادى داراى عرش و كرسى و مانند آن است.
شهرستانى
از داوود جورابى نقل مىكند كه در مورد نسبت اندام و اعضا به خداوند چنين مىگفت:
«اعفونى عن الفرج و اللحيه و اسألونى عما وراء ذلك.» او تصريح مىكرد كه خداوند
جسم و خون و گوشت و جوارح و اعضايى چون دست، پا، سر، زبان، چشم و گوش دارد و البته
با اين حال او داراى جسمى نه مانند ساير اجسام و گوشتى نه مانند ساير گوشتها و
خونى نه مانند ساير خونها و ... است. داوود، افزوده است كه خداوند موى سياهى
آويخته تا گوشهايش دارد و موى او مجعد است. (شهرستانى، 1420، ج 1، ص 84)
2-
1- مخالفان وقوع مجاز در قرآن: گروه دوم معتقدند كه اساساً در قرآن مجاز وجود
ندارد. سيوطى از كسانى نام مىبرد كه وجود مجاز در قرآن را انكار كردهاند و
دليلشان اين بوده است كه مجاز نوعى سخن دروغ است و قرآن منزه از آن است. وانگهى،
متكلم هنگامى از لفظ مجازى استفاده مىكند كه گفتن حقيقت بر او دشوار باشد، اما
اين دشوارى را در مورد خدا نمىتوان پذيرفت. (سيوطى، 1420، ج 2، 347) ابومسلم
اصفهانى نيز با وجود ديدگاه معتزلى خود همين ديدگاه را داشته است. (الصغير، 1420،
ص 66)
در
روزگار ما نيز كسانى از همين ديدگاه دفاع مىكنند چنانكه مثلًا «محمد امين
شنقيطى» در همينباره كتابى با نام «منع جواز المجاز فى المنزل للتعبد و الاعجاز»
نوشته است.