عمومى و
داراى شمول نيست. نظير وقتى كه كافران سركش قريش را در اين آيات مورد خطاب قرار
مىدهد: قُلْ يا
أَيُّهَا الْكافِرُونَ لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما
أَعْبُدُ آشكار است كه
مقصود از اين خطاب، هر كافرى به طور مطلق و در طول تاريخ نيست ... اين قضيهاى
شخصى و خاص به حاضران در وقت خطاب است و قضيهاى حقيقى و عمومى و داراى شمول
نيست.»
آنگاه
وى به پرسشى كه اينجا مطرح مىشود، پرداخته است و مىگويد: «اگر بيشتر قضاياى قرآن
شخصى باشد، آن را تاريخمند مىسازد. در اينصورت چه فايدهاى به عموم مردم مىرسد؛
حال آنكه قرآن كتابى براى هدايت عموم است.» و آن را چنين پاسخ مىدهد: «از بطون
اين آياتى كه در ظاهرشان بر حسب نزول خاصاند، مفاهيم عامى قابل استخراج است. قرآن
ظاهر و باطنى دارد. ظاهرش بر حسب نزول است كه به كسانى اختصاص دارد كه درباره آنان
در تاريخ خاصى نازل شده است و باطنش بر حسب تأويل است كه عبارت از مفاهيم عامى است
كه تا ابد سارى و جارى است و از دل آيات استنباط مىشود. اين جهت است كه بقاى قرآن
را در گذر تاريخ ضمانت كرده است.» (معرفت، 1383، ج 1، ص 56- 55 با اندكى تصرف)
البته
آيتالله معرفت در عين حالى كه زبان قرآن را گفتارى دانسته است، اما مخاطبان آن را
عام تلقى كرده است و قرآن را خطاب به تمام مردم در تمام نسلها دانسته است. (همو،
1424، ص 88) او مىنويسد: «قرآن، اگرچه با عرب در زمان خود مواجه شده است، اما
عموم مردم در گذر نسلها را مخاطب ساخته است. غرض از مواجهه با عرب و مخاطبه با
آنان به زبان و شيوههاى معهود سخن گفتن ميان آنان، تفاهم با آنان درآن زمان بوده
است: وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ
لِيُبَيِّنَ (ابراهيم/ 4)؛ اما اين به معناى اختصاص خطابات و رسالت نيست. در
قرآن تعابيرى آمده است كه از ظاهر آن اختصاص به نظر مىرسد؛ اما در بطن آنها
مفاهيم عامى است كه شامل همه مردم در تمام زمانها مىشود. امرى كه از قرآن دستورى
عام براى تمام امتها و دورهها ساخته است. همچنين مثلها و حكمتهاى قرآن بر
ذهنيات خاص عرب متمركز نيست؛ بلكه بر ذهنياتى است كه تمام امتها در طول تاريخ به
آنها آشنايند؛ حتى در مانند" ابل" كه به عبرتگيرى عرب اختصاص ندارد؛
بلكه براى عموم است؛ پس از آنكه در زمين منتشر شود، همه مردم شگفتىهاى آن را در
مىيابند. همينطور اوصاف