نيست؛ بلكه
عموم كسانى كه تنها با ظواهر تعبير وارده در كتابت موجود سروكار دارند، مخاطب سخن
هستند و بايد تمامى قرائن كلامى خود را در متن كلام در اختيار آنان قرار دهند.»
(معرفت، 1378، ص 49؛ و 1383، ج 1، ص 54)
2-
وجود التفات
وى
مىنويسد: «جهت ديگرى كه به قرآن جنبه گفتارى مىدهد، نه نوشتارى، «التفات» و
تحوّل در روند كلام است كه در قرآن، فراوان به چشم مىخورد. مثلًا در سوره حمد،
ابتدا به صورت كلامى كه مخاطب غائب است سخن مىگويد، سپس با يك چرخش ناگهانى به
حالت خطاب مىگرايد: إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ
(فاتحه/ 5) و گاه روى سخن با كسانى است و ناگهان روى سخن به ديگران تحول مىيابد؛
مانند: يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا وَ اسْتَغْفِرِي لِذَنْبِكِ
(يوسف/ 29). روى سخن ابتدا با يوسف است و ناگهان با يك چرخش، روى سخن به زليخا
معطوف مىگردد.» (معرفت، 1378، ص 50- 49 و 1383، ج 1، ص 52؛ و 1424، ص 263 و 264 و
289)
3-
وجود انتقال
وى
مىنويسد: «انتقال ناگهانى در ميان كلام از يك موضوع به موضوع ديگر، بدون مناسبتى
آشكار يا مناسبات بسيار دور از ويژگىهاى شيوه گفتارى است. حال آنكه شيوه نوشتارى
آن را نمىپذيرد؛ به خصوص در ميان زنجيره يگانهاى از بخشهاى سخن و انتقال
ناگهانى در قرآن فراوان است. درسوره قيامت، سخن با قيامت شروع مىشود تا آيات
بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ وَ لَوْ أَلْقى مَعاذِيرَهُ
(قيامت/ 15- 14) و به طور ناگهانى به سخن درباره نزول قرآن انتقال مىيابد؛ زيرا
پيامبر در قرائت آن بر كاتبان وحى شتاب مىورزيد؛ از اين رو، او را از آن،
اينچنين باز داشت: لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ
إِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ
ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا بَيانَهُ (قيامت/ 19- 16) و پس از آن سخن به
لذائذ زندگانى دنيا و آخرت و شدائد آن انتقال مىبابد.» (معرفت، 1383، ج 1، ص 53)
وجود
قضاياى خارجى
وى
مىنويسد: «جنبه مهمترى كه در قرآن بسيار ملاحظه مىكنيم، سخن گفتن از قضايايى
است كه- در ظاهر بر حسب نزول- شخصى به نظر مىآيد و از قضاياى حقيقى