ده هزار
مردمى كه در عهد رسولخدا مخاطب قرآن بودهاند، بسيار ناچيز است. قرآن كريم نيز به
بىسوادى قوم پيامبراسلام صلى الله عليه و آله و سلم گواهى مىدهد؛ آنجا كه
مىفرمايد: هُوَ الَّذِي
بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ
يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ
قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ
(جمعه/ 2) اوست كه در ميان امىها رسولى برانگيخت تا آياتش را بر آنها بخواند و
پاكشان سازد و كتاب و حكمتشان آموزد؛ اگرچه پيش از آن در گمراهى آشكار بودند.»
گفتنى
است لفظ «اميون» در اصل بر كسانى اطلاق شده است كه خواندن و نوشتن نمىدانستند؛
چنانكه از رسولخدا صلى الله عليه و آله و سلم آوردهاند كه فرمود:
«انّا
امّة امّية لانكتب و لانحسبه
(قاسمى،
1389، ج 1، ص 80) ما مردمى امى هستيم و حساب و نوشتن را نمىدانيم؛» سپس توسعاً بر
كسانى اطلاق شده است كه كتاب آسمانى نداشتند؛ همانطور كه در آيه مذكور چنين است.
در اين آيه اميون كسانى خوانده شدهاند كه از آيات خدا و كتاب و حكمت آگاهى
نداشتند؛ بنابراين، مشركان به جهت آنكه داراى كتاب آسمانى نبودند، امى خوانده
شدهاند. اين معنا در آيه ديگرى نيز به چشم مىخورد؛ آنجا كه خداى تعالى
مىفرمايد: «به كسانى كه كتاب به آنان داده شد و امىها بگو: آيا اسلام آورديد؟
اگر اسلام آورند، هدايت يابند؛ ولى اگر روى برگردانند، بر تو جز پيغام رساندن
نيست.» (آل عمران، 20)
البته
بايد دانست كه در لسان قرآن آنچه امّى را از اهل كتاب متمايز مىسازد، آگاهى از
محتواى كتاب آسمانى است وگرنه چه بسيارند افرادى از اهل كتاب كه از محتواى كتاب
آسمانى خود، آگاهى ندارند؛ از اين رو، خداى تعالى اين گروه از اهل كتاب را امّى
خوانده است: وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لا يَعْلَمُونَ الْكِتابَ إِلَّا
أَمانِيَّ وَ إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ (بقره/ 78) « (برخى) از آنان
(يهوديان) امىاند؛ به كتاب علم ندارند؛ مگر افسانهها و آنان تنها گمان مىكنند.»
نتيجه
اينكه مشركان، بيشتر قوم پيامبراسلام صلى الله عليه و آله و سلم را تشكيل
مىدادهاند و حتّى گروهى از اهل كتاب، عالم به كتاب آسمانى نبودند و نمىتوانستند
آن را بخوانند. در چنين شرايطى طبيعى است كه جز همان زبان گفتارى متداول در
ميانشان زبان ديگرى رواج و رونق نداشته باشد. در اين دوره اگر چيزى هم به كتابت
درمىآمده، نمىتواند، به زبانى جز همان زبان گفتارى رايج در ميانشان باشد؛ چون
زبان نوشتارى به صرف به كتابت درآمدن گفتار، پديد نمىآيد؛ بلكه پس از آن كه رواج
و رونق يافت و مدت قابل توجهى از عمر آن بر اين حال سپرى شد، تشخص مىيابد و نمودى
متمايز از زبان گفتارى پيدا مىكند.