كذا، يعنى
فسّرها كذا بوده است. مثلًا يكى از صفات اميرالمؤمنين بر اساس كتاب احقاق الحق، ج
4 طبق فرموده پيامبر اين گونه است: علىٌّ اقرؤكم. آيا اين به معناى لهجه خوش على
بوده است؟ به نظر نمىرسد به اين معنا باشد. اين روايت كه در مسند زيد است شاهدى
قوى در تقويت برداشت بالا است. روايت اين است كه: لا يفتى الناس الّا من قرأ
القرآن و علم الناسخ و المنسوخ و فقه السنه و علم الفرائض و المواريث. اين
قرينهاى شد كه قرائت در كنار دانش ناسخ و منسوخ و فهم عميق سنت و مسائل مربوط به
ارث كه حساس بوده است، نبايد صرف خواندن باشد. اين كه اين روايت بيان مىكند كه
فتوا نبايد داد مگر براساس اين حالتها و يكى از آنها قرائت است، نشان مىدهد كه
منظور از قرائت، خواندن صرف نيست، بلكه آگاهى به تفسير است كه در آن اين مسأله
مورد بحث واقع شده است. مثلًا ابن مسعود مىگويد: كنا نقرأ على عهد رسول الله «يا
ايها الرسول بلّغ ما انزل اليك من ربك» ان عليا مولىالمومنين «و ان لم تفعل فما
بلغت رسالته»، كذلك قرأناها فى عهد رسول الله، يعنى كذلك فسّرناها و بيّناها فى
عهد رسول الله. اين گونه روايات، مرحوم نورى را گول زده است و حدود 300 مورد از مواردى
كه ايشان نقل كرده است، اين گونه است. بخش قابل توجهى از تحقيق سيّارى هم
همينگونه است. مثلًا، عن ابن سنان عن ابى عبدالله انه قرأ «حافظوا على الصلوات و
صلاة الوسطى» صلاهالعصر كه ايشان صراحت دارند كه امام صادق اين گونه قرائت
كردهاند؛ در حالى كه يعنى بيان و تفسير كردهاند و اين نكته از ذهن اين حضرات
مخفى مانده است! بنابراين، اختلاف قرائتها را به عنوان متن قرآن تلقى كردهاند و
موجب اين همه انحراف شده است.
من
نكتهاى از خود علامه شريعتى شنيدم كه گفتند: اين اختلاف قرائتها زاييده مكتب
دمشق و بنى اميه است تا كسى به اعماق قرآن نرسد، چون از عمق آن، على و آل على در
مىآمد. من از ايشان مستندش را نپرسيدم، ولى اين مطلب مهمى است كه براساس يك پژوهش
تا اول قرن چهارم يك مفسر در دمشق يافت نمىشود و نيست؛ ولى دهها قارى وجود دارد.
از بس زياد بودند، يك كتاب درباره خانههاى قرائت در دمشق نوشته شده است.
مسأله
نسخ
در
نسخ، علماى اهل سنت باز براساس رواياتى كه نمىتوانستند از آنها دست بردارند،
متوسل به نسخ تلاوت و حكم يا نسخ تلاوت دونالحكم يا نسخ حكم دونالتلاوه شدهاند.