و. عرب
اطراف حجاز: بسا در ميان عربهاى حيره و غسّان و يمن نيز زبان عربى معيارى وجود
داشته باشد؛ اما قرآن به آن زبانها نازل نشده است؛ بلكه به زبان معيار عرب حجاز
يعنى مكه و مدينه نازل شده است كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم در ميان
آنها مىزيسته است.
ز.
عرب غير معاصر پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم: با قيد «معاصر پيامبر
اسلام صلى الله عليه و آله و سلم» زبان عربهايى كه معاصر آن حضرت نبودند و
احياناً در ميان واژگان و تعبيرات آنها تطورهايى رخ داده است، خارج مىشود.
چنانكه
بيان شد، تصور اين است كه نظريه آيتالله معرفت مبتنى بر محتواى مقالهاى بوده است
كه نويسنده در مقاله «زبان قرآن، گفتارى يا نوشتارى» به دست داده بودم. در آنجا
نوشته بودم كه زبان دو صورت يا نمود دارد: يكى صورت و نمود گفتارى و ديگر صورت و
نمود نوشتارى. نمود گفتارى زبان كه همان نمود اصلى زبان به شمار مىرود، در اصل
عبارت است از: اصواتى كه از طريق دهان به وجود مىآيد و با گوش قابل درك است و
نمود نوشتارى زبان در اصل كلماتى است كه بر روى نوشتافزار نوشته و با چشم خوانده
مىشود؛ امّا آنچه در آن مقاله مورد نظر بود، دو سبك نسبتاً متمايز از زبان است كه
معمولًا مدتى پس از پيدايش و رواج خط در زبان رخ مىنمايانند. (باقرى، 1370، ص 19،
49 و 113)
البته
مىتوان گفت: مقصود از كلام گفتارى يا نوشتارى همان صورت اوليه آن است، نه صورتى
كه پس از پيدايش به آن صورت درمىآيد؛ بنابراين، براى تمييز كلام گفتارى از
نوشتارى، علاوه بر مطالعه سبك كلام مىتوان صورت اوليه آن را جستجو كرد؛ يعنى
بررسى كرد كه آيا آن كلام در اصل خطابه و گفتار بوده است يا كتاب و نوشتار. گرچه
صورت نوشتارى زبان از همان صورت گفتارى زبان پديد مىآيد؛ امّا كاملًا بر يكديگر
انطباق ندارند؛ به همين جهت چنانچه گفتارى به صورت اصلىاش به نوشتار درآيد، بخشى
از كاركردهايش را كه فرا سياقى و يا قراين حالى و مقامى خوانده مىشود، از دست
مىدهد.
پنهان
نيست كه كلام در برخى موارد با از دست دادن اين كاركردها پراكنده و بىتناسب و
حتّى مجمل و متشابه مىنمايد. براى نمونه چنانچه سخنرانى، در حين سخن گفتن خود