به مشافهين
يعنى افراد حاضر و شاهد در زمان وحى نازل شده است. (قمى، 1430 ق، 517) منتها از
خطاب به مشافهين، به گونههاى مختلفى مىتوان سخن گفت:
الف.
كتابى: برخى وقتى سخنرانى مىكنند، چنان سخن مىگويند كه گويا مطالبى را از روى
كتابى مىخوانند. درباره آنان مىگويند كه آنان «لفظ قلم» سخن مىگويند.
ب.
محاورهاى: به گفتوگويى كه ميان دو يا چند نفر رخ مىدهد، محاوره گفته مىشود.
محاوره از نوع كلام شفاهى است.
ج.
خطابهاى: نوع ديگرى از كلام شفاهى، خطابه است. خطابه چنان كه آشكار است، به ايراد
سخن يك شخص در برابر جمع گفته مىشود.
به
نظر مىرسد، ميرزاى قمى از ميان اين سه سبك بيان، به نوع اخير گرايش داشته است،
اگرچه در اين زمينه تصريحى از او ملاحظه نشده است. اينجانب، نظريه مذكور را براى
اولين بار در مقالهاى با عنوان «زبان قرآن، گفتارى يا نوشتارى» (پژوهشهاى علوم
انسانى، دانشگاه قم، بهار 79) بسط دادم. اين مقاله در شماره بعدى اين مجله از سوى
آقاى سيد محمدعلى ايازى مورد نقد قرار گرفت و اينجانب نيز آن را پاسخ گفتم و آن در
شماره 5- 6 همين مجله كه در اين زمان عنوانش به «پژوهشهاى فلسفى- كلامى» تغيير
يافته بود، در پاييز و زمستان 79 منتشر شد. به خاطر دارم، بعد از نشر پاسخ اينجانب
در جلسهاى توفيق ملاقاتى با آيتالله معرفت حاصل شد و ايشان از دو مقاله مذكور از
اينجانب اظهار مسرت كردند و فرمودند: من هم بر همين نظرم و قصد دارم، آن را در
آثارم منعكس كنم. در ملاحظهاى كه در آثار اخير ايشان داشتم، دريافتم كه آن را در
كتابهاى «علوم قرآنى» و «التفسير الاثرى الجامع» و «شبهات و ردود» و مصاحبهاى با
عنوان «گفتوگو با آيتالله معرفت» در مجله «پژوهشهاى قرآنى» انعكاس دادهاند.
تعريف
نظريه
آيتالله
معرفت، زبان قرآن را به طور كلى زبان عرف عام مىدانست و در عين حال نظر به
پارهاى از ويژگىهايى كه براى آن قايل بود، آن را عرف خاص مىخواند و در بيان
اسلوب يا سبك آن، آن را گفتارى در مقابل سبك نوشتارى به شمار مىآورد. چنان
مىنمايد كه او ميان نظريه عرف خاص بودن زبان قرآن و گفتارى يا خطابهاى بودن آن،
منافاتى نمىديد؛ اما به باور اينجانب، نظر به اينكه در آن زمان گفتار و خطابه
تخصصى وجود نداشته و هيچ دانش و