در
اصل مسأله وحى و شكلگيرى وحى، بدون هيچ استثنايى منابع اهل سنت مستند به روايت
عايشه است كه گونههاى مختلف دارد، ولى همه به آن مستند هستند. نظر مفسران،
عالمان، مورّخان و محدثان شيعه هم تا زمان مرحوم شرفالدين به آن مستند است. ايشان
اولين كسى است كه طشت رسوايى آن را از بام تحقيق انداخت. اين روايت را هنوز هم
علماء بيان مىكنند من با وهبه زحيلى صاحب «التفسيرالمنير» در اين باره بحث كردم و
گفتم شما هنوز هم ذيل آيات سوره علق اين قصه را مىآوريد كه پيامبر در دل خود
ترديد به نبوت دارد و نسبت جنون به او داده مىشود و يا مىخواهد سرش را به ديوار
بزند و .... اينها يكى دوتا روايت نيست- شرفالدين اينها را رديف كرده- اين
روايات چه سنداً و چه از جهت متنى مشكل دارند. در بحث نزول هم همين مشكل هست.
بحث
تكرر نزول هم از بحثهايى است كه علماى ما به قول استاد تأمل نمىكنند و از اينرو
اگر تصور كنند به تصديق آن تن نمىدهند. تكرر نزول تصور ندارد، چه رسد به تصديق،
حال شما مىخواهيد هر معنايى براى تكرر قائل شويد. شما از مرحله لوح محفوظ قرآن كه
بگذريد كه شكل واژگانى گرفته تا برسيد به تعقل و به قول علامه طباطبايى از آن حالت
بسيطى، جزء جزء شده، اين كه دوباره نازل شده، يعنى چه؟ دوباره خوانده شده است، نه
اين كه دو بار نازل شده است. اين نگاه كه دو بار قرائت شده است و نه اينكه نازل
شده است معضل بسيارى از آيات را حل مىكند، البته اگر علما به اين نكته توجه كنند.
پيامبر آيه
«ان
الله يأمركم ان تؤدّوا ألامانات الى أهلها»
را
در مقابل خواست طلحه خواند، نه اينكه يك بار ديگر نازل شد.
خدا
رحمت كند اين مرد بزرگوار را كه در سالهاى أخير خيلى با ايشان مأنوس بودم، به
ايشان عرض مىكردم به خاطر اينكه مفسر و عالم سنى قول صحابه را يك حديث تلقى
مىكند و نقد حديث برايش امكان ندارد، از اينرو مجبور است به نقلها به عنوان
روايت نگاه كند، در نتيجه تعدد نقل را دال بر تعدد نزول مىگيرد. مقدمه «الجرح و
التعديل از ابو حاتم رازى» كه كتاب بسيار مهمى در نقادى و جرح است تا مرز صحابه را
نقد مىكند و از آن به بعد مىگويد: لايتكلم فى الصحابه الّا الزنادقه و الروافض؛
بنابراين، درنزول برخى آيات سه