1- عدم وجود
روايات كافى در مورد تمامى آيات: نگاهى كوتاه و گذرا به تفاسير روايى نشان مىدهد،
آياتى كه به وسيله روايات تفسير شده است، از يك ششم يا حدّاكثر از يك پنجم آيات
فراتر نمىرود. صرف نظر از اينكه بسيارى از اين روايات درباره يك لفظ يا تعبيرى
در آيه، بيان شده است؛ با اين حال آيا مىتوان عمده آيات را ناديده گرفت، چون
تفسيرى درباره آنها از سوى امامان بيان نشده است؟
2-
احاديث ساختگى و متناقض: در تفسير قرآن بايد به روايات صحيح توجه نمود، نه روايات
مجعول، زيرا دروغگويان و جاعلان حديث از همان آغاز بر پيامبر صلى الله عليه و آله
و سلم دروغ بستند، چنان كه حضرت فرمود: كَثُرَت عَلى الكذّابه (مجلسى، 1403 ق، ج
2، ص 225) از اين رو، شيخ طوسى مطابق روايات صحيح مىگويد: تفسير قرآن جز به روايت
صحيح از پيامبر و امامان معصوم عليهم السلام كه قول آنان مانند گفتار پيامبر حجت
است، روا نيست. (طوسى، بى تا ج 1، ص 4) احياناً تعارض و تناقضى نيز كه در برخى از
روايات تفسيرى مشاهده مىشود، اگر با فهم قرآن قابل رفع باشد، همانطور كه در
روايات علاجيه فرمودهاند، در اين صورت فهم قرآن بدون روايت ممكن است و اگر بدون
توجه به قرآن باشد، صحت و سقم اين روايات را نمىتوان به دست آورد.
3-
تفاوت سطح مخاطبين امامان و برداشتهاى متفاوت از كلام آنان: اگر فرض كنيم، روايات
صحيح و موثق و قطعى الصدور يافت شود، از آنجا كه سطح علمى راويان متفاوت است، باز
هم تفسير به رأى به وجود مىآيد، زيرا گاهى مشاهده شده است كه امام در تفسير آيه
به هر كسى پاسخى در خور فهم او دادهاند و به تعبيرى ظاهر يا بطنى از آيه را توضيح
دادهاند كه تفاوت اين راويان در تفاسير روشن نشده است. يا هر كسى از روايات آنان
برداشتى مىكند كه مغاير با برداشت ديگرى است كه در هرصورت اگر حجيت ظواهر پذيرفته
نشود، راهى براى فهم اين نكات وجود ندارد.
4-
خلط ظاهر و باطن يا تطبيق و تفسير: در تفاسير منقول، نوعى خلط ميان تفسير ظاهر و
باطن به چشم مىخورد، همانطور كه در برخى موارد بين تفسير و تطبيق مصاديق آن
اشتباهاتى رخ داده است، مثلًا در روايت مصداق يا يكى از بارزترين مصاديق آيه ذكر
شده است، ولى برخى گمان كردهاند كه تفسير كامل آيه است. از اين رو جدا ساختن اين
دو امر و