كرده است و
بدين جهت طبيعى است كه قرآن از «تشابه» برخوردار باشد، زيرا از جمله اسباب تشابه
در كلام، محدوديت الفاظ است. (معرفت، 1386 ج 3، ص 20) خداوند نيز در آيه 7 سوره
آلعمران به آن اشاره نموده است كه بيان كننده وجود متشابه در قرآن است و چنين
تشابهى بايد به كمك آيات محكم، تفسير شده تا محتواى متعالى آنها قابل فهم شود.
معمولًا
تفسير نادرست از قرآن به دليل عدم شناخت صحيح آيات متشابه است. از امام صادق عليه
السلام نقل شده است: همانا مردم در متشابه هلاك شدند، زيرا به معناى آن واقف نشده
و حقيقت آن را نشناختند؛ پس از جانب خود براى آن تأويلات [خلاف] كردند و خود را
بى نياز از سؤال از اهلبيت پيامبر دانستند تا براى آنان بيان كنند.[1]
(حر عاملى، 1383 ق، ج 18، ص 148)
علامه
طباطبايى در اين خصوص مىگويد: آيات متشابه از جهت مدلول و مراد به آيات محكم
برمىگردند. (طباطبائى، 1360، ص 37) وقتى خداوند از مفاهيم بلندى همچون «يدالله،
الى ربها ناظره و ...» سخن مىگويد و يا مباحث مبدأ و معاد را يادآورى مىكند،
آنها نيازمند به تفسير هستند. بديهى است، كه رواياتى كه در تفسير اين قبيل آيات
آمده است، در صورتى حجيت دارد كه:
1.
از حيث سند قطعى باشد، مثل اينكه متواتر يا خبر واحد محفوف به قرينه قطعيه باشد؛
2.
جهت صدور روايت براى بيان معارف واقعى قطعى باشد، نه از روى تقيه و مانند آن؛
3.
دلالتش نص باشد نه ظاهر.
اگر
رواياتى اين سه شرط را داشت و مفيد جزم و يقين بود، حتى در اعتقادات و اصول دين
(غير از اصل مبدأ) هم معتبر است، ولى اگر مفيد جزم نبود، در امورى مانند لوح و قلم
و كيفيت آفرينش آسمان و زمين و مانند آنكه اعتقاد به آنها شرط ايمان نيست،
مىتواند به عنوان احتمال ظنى راهگشا باشد. (جوادى آملى، 1378 ش، ص 392- 391)
ب-
نحوه تأويل آيات قرآن
قرآن
به دليل اينكه براى همه نسلها و اقوام گوناگون نازل شده است، بيشتر به كليات
پرداخته و از بار معنايى بالايى برخوردار است و هر كسى به فراخور سطح معلوماتش
مىتواند از آن
[1] . و انما هلك الناس فى المتشابه لانهم لم يقفوا على
معناه و لميعرفوا حقيقته فوضعوا له تأويلًا من عند انفسهم و استغنوا بذلك عن
مسأله الاوصياء عليه السلام فيعرفونها.