فَاغْسِلُوا
وُجُوهَكُمْ بود كه بايد
تمام صورت را شست، آن وقت بايد تمام سر مسح شود. خداوند يك باء اضافه كرد. اين باء
آمد و معناى الصاق (ربط بين دو شيئ) را در معناى مسح تضمين كرد. پس تكليف اين
مىشود: الصاق المسح بالرأس؛ لامسح الرأس. شما با دستى كه مىزنى به سر، اين وضع
است. اگر كمى كشيدى، اين الصاق به رأس مىشود. به مجردى كه مسح الصاق بالرأس شد،
تكليف ساقط مىشود. (معرفت، 1385، ج 1، ص 87 و 467- 475) يا هنگامى كه
اميرالمؤمنين عليه السلام «ظالمين» را در آيه 124 سوره بقره يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ به مشركين تفسير نمودند، دليل آن را آيه 13 سوره
لقمان الشِّرْكَ لَظُلْمٌ
عَظِيمٌ دانستند كه شرك
را ظلم دانسته است. در روضه كافى نقل شده است كه امام آيه 11 سوره انبياء وَ كَمْ قَصَمْنا مِنْ قَرْيَةٍ كانَتْ
ظالِمَةً را به اهل قريه
معنا كردند، به دليل آيات بعد كه در آنها فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنا إِذا هُمْ مِنْها يَرْكُضُونَ (الحويزى، 1342، ج 3، ص 414) سخن از اهل قريه
است نه قريه.
امامان
با بيان و تفسير آياتى از قرآن در پى تربيت شاگردانى بودند كه بتوانند از آن روش
براى تفسير قرآن استفاده كنند. همانطور كه در فقه با بيان برخى از قواعد و اصول،
شاگردانى را تربيت كردند كه توانستند از يك قاعده و اصل، دهها و صدها فرع فقهى را
به دست آورند. امام رضا عليه السلام فرمودند:
علينا
القاء الاصول و عليكم التفريع.
(حر
عاملى، 1383 ق، ج 18، ابواب صفات القاضى، باب 51 و 52)
اصول
و قواعدى مانند:
1-
توجه به تمام قرآن، به گونهاى كه يك برداشت از آيه مغاير و متضاد با آيات ديگر و
مكذب آنها نباشد؛ 2- دانستن ناسخ و منسوخ، عام و خاص، مطلق و مقيد و ...؛ 3- نحوه
تأويل آيات و توجه به بطون آيات به همان روشى كه آنان آموختند؛ 4- توجه به اسباب
نزول براى فهم آيات و البته محدود نكردن آيات به مورد نزول و تعميم دادن آن- جرى و
تطبيق-؛ 5- توجه به قواعد كلام از تقديم و تأخير، قطع و وصل و .... بنابر اين،
امامان براى فهم قرآن به نكاتى توجه دادهاند، از جمله:
الف-
توجه به آيات متشابه در قرآن
قرآن
كتابى است كه خداوند در آن معارف آسمانى و بلند خود و معانى دقيق و رقيق را براى
بشر فرستاده (معرفت، 1384، ج 1، ص 150) و آنها را در عبارات قابل فهم براى بشر
بيان