1- روايت،
مفهوم واژه را شرح مىدهد، مثلا در روايت كلمه «بغى» را به زناى پنهانى معنا
مىكند. (بحرانى، 1419 ق، ج 3، ح 6، ص 158). اما فرض اين است كه اين روايت، تنها
خودش بر معنايى ويژه و انحصارى دلالت دارد، تا جايى كه شنونده در عصر خودش با
شگفتى مىگويد: «و الله هذا فتوى هاشميه» به خدا قسم اين فتواى هاشمى است. يا
درروايت ديگر از: «غنمّ» معنايى متفاوت از غنيمت جنگى و اعم از آن، يعنى ارباح
مكاسب، ارائه مىدهد،[1] در اين
صورت، روايت به مثابه قول لغوى مىشود. اگر روايت از لغتى ناظر به معناى مشهور و
مورد اتفاق در ميان اهل لغت، سخن مىگفت، يا قرينه يا سياقى شاهد بر صحت آن بود،
از موضوع بحث بيرون بود.
2-
اگر جمله آيه، داراى احتمالهاى گوناگونى است و روايت تنها يك احتمال را بيان
مىكند و احتمالهاى ديگر را نفى مىكند، يا به صورت انحصارى از معنايى خاص ياد
مىكند و شاهدى از كلام و قرينهاى از بيرون كلام هم براين معنا وجود ندارد، در
اين صورت، موضوع بحث است.
3-
در روايت قرائتى را ذكر مىكند كه معناى جمله را تغيير مى دهد و اين قرائت به
تواتر هم ثابت نشده و در حكم خبر واحد است. به عنوان نمونه اگرچه در آيه 104 سوره
آلعمران «وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ»
كه أُمَّةٌ آمده، در روايت بگويد: قرائت صحيح:
«و
لتكن منكم أئمة يدعون إلى الخير»
.
(وسائل الشيعه، ج 16، 126) است. البته گاهى در روايت، قرائتى نقل شده كه بيشتر
ناظر به تفسير است و قرائن هم به آن كمك مىكند، يا توجيهى وجيه در قرائت وجود
دارد، مثلًا در همين قرائت ياد شده، گفته شود، مراد آيه، تحديد آيه است و مسؤوليت
امر به معروف تنها درباره عدهاى خاص آمده است، همان طور كه در آيه 159 سوره
اعراف، وَ مِنْ قَوْمِ مُوسى أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ
يَعْدِلُونَ» (اعراف/ 159) موضوع خاص است؛ وَلم يَقُل عَلى أُمَّةِ موسى ولا
عَلَى كُلِ قَومِه (همان). در اين صورت باز هم از محل بحث بيرون مىرود.
[1] . در روايتى آمده است: ليس الخمس الا فى الغنائم
خاصة، اما در روايت ديگر غنائم اين گونه تفسير مىشود: و الغنائم و الفوائد- يرحمك
الله- فهى الغنيمةُ يَغنِمَها المرء و الفائدة يُفيدها.( حر عاملى، 1414 ق، ج 9،
باب 8، ص 502 و 485).