شكى
نيست كه در حديث متواتر ثقلين، عترت در كنار قرآن آمده است و در تفسير قرآن،
نخستين منبع فهم آن كتاب براى برگشت متشابهات به محكمات، و برگرداندن مخصصها به
عمومات، و مفصّلات به مجملات است. با اينكه پيامبر به تصريحِ قرآن مسؤوليت تبيين
و تعليم اين كتاب رابه عهده گرفته است (نحل/ 44)، منعى و انحصارى براى تفسير قائل
نشده است، اما در برابر، صحابه و اهل بيت خودرابر فهم و استنباط از كتاب، تشويق و
تربيت كرد تاالگويى براى نسلهاى بعدى باشند.
يكى
از مباحث مطرح در حوزه تفسير، بهره گيرى از اخبار آحاد در تفسير است. اگرچه عالمان
اسلامى در حجيت سنت و مقام بلند آن هم داستانند، اما در دامنه كاربرد آن در مقام
تفسير، ديدگاههاى متفاوتى دارند. اختلاف نظرى كه در نتيجهى تحليلهاى مختلف از
آيات و روايات رسيده در مقام جايگاه اهل بيت و شيوه جمع بين آنها روى داده است،
باعث شده كه عدهاى بگويند فهم درست از قرآن تنها در چارچوب روايات ميّسر است و
چون اين روايات همگى از طريق معتبر و متواتر نرسيده و عمده آنها خبر واحدهستند،
با گشاده دستى به حل اين مشكل بپردازند، كه اگر اين اخبار ظنى هستند، اما كاشفيت
دارند، پس گويى راه حلى در حجيت و اعتبار آن جسته اند.
بررسى
جايگاه و حجيت خبر واحد در تفسير، از اين جهت اهميت دارد كه مشخص مىكند، آيا
مىتوان بر اساس خبر واحد به فهم و معنايى رسيد، كه از آيه استفاده نمىشود و يا
به نكتهاى استناد كرد كه در حديث آمده، اما قرائن ادبى، سياق و شواهد ديگر
اطمينان آور قرآنى و غير قرآنى بر آن دلالت ندارد، تا جايى كه اگر اين روايت
نباشد، هيچ گونه دليل و شاهدى بر فهم آن نيست، آيا به چنين معنايى مىتوان تكيه
كرد؟
سوگمندانه
بايد گفت قلمرو موضوع و محل نزاع به خوبى تبيين نشده است، برعكس، در موضوع يادشده
خلطهايى انجام گرفته و كسانى از موضوع به موافقت ياد كردهاند، درحالى كه موضوع
مخالفتِ مخالفان، آن قسمت نيست و در بهره گيرى از روايات تفسيرى در آن بخش ترديد
ندارد. كسانى از موضوع به مخالفت ياد كرده، در حالى كه موضوع موافقان نيست. راه حل
چيست؟ راه حل آن است كه قلمرو بحث روشن شود، مبانى منقح شود، معلوم شود كه به چه
چيزى موافقت و به چه چيزى مخالفت مى شود. هدف از اين