اسم الکتاب : قصه در قرآن المؤلف : معرفت، محمد هادى الجزء : 1 صفحة : 66
سرگذشت
عاد و ثمود و قوم هود
حكايت
عاد و ثمود و قوم هود از قصههاى قديمى عرب شمرده شده است. شايد اين پندار به دليل
افسانههايى باشد كه در طول زمان، بر گرد اين حكايتها تنيده شده است. نقل
بىپيرايه حوادث، داستان سرايان را قانع نمىسازد، از اين رو آنان تمايل دارند
حوادث را به شكلهاى شگفت و دهشتانگيز در آورند تا باعث شگفتى و اعجاب شنوندگان
شود.
اين
مسئله در داستان ارم عاد- كه عربى ناشناس به نام عبداللَّه بن قلابه، در زمان
معاويه حكايت كرده است- به روشنى ديده مىشود. داستان اين است كه شخصى در پى
اشتران رميدهاش، روان مىشود و در همان حال گشتن و سرگردانى، ناگاه شهر بزرگى را
با ديوار و دروازه مىيابد. وارد شهر مىشود و مىبيند كاخها و باغهاى اين شهر
با خشتهاى طلا و نقره ساخته شده است؛ ريگهاى آن از درّ و گوهر و خاكهاى آن،
گويى مشك و عنبر است؛ آب بر جوىها روان و ميوهها بر زمين افتان است و خلاصه،
شهرى است كه هرچه در وصف آن گويند، كم است.
ابن
كثير مىگويد: همه اينها خرافههايى اسرائيلى است كه برخى بىدينان براى سرگرم
كردن مردم نادان، آنها را ساختهاند. وى مىافزايد: اين حكايت صحيح نيست و بر فرض
كه سندش تا اين اعرابى درست باشد، چه بسا خود وى آن را ساخته يا دچار نوعى هوس يا
حالت روانى شده باشد. به هر حال، روشن است كه اين ماجرا نادرست و ساختگى است.[1]