چون گزارش جاى گرفتن على
در نخيله و استقرار لشكرگاه وى در آنجا به معاويه كه در دمشق بود رسيد، پيراهن
خونين عثمان را بر منبر (مسجد) دمشق گسترانيد و پيرامون منبر هفتاد پير مرد را
گماشت كه [اطرافش] بر عثمان زار زار مىگريستند و اشكشان دمى خشك نمىشد (در اين
ميان و با اين تمهيد) معاويه براى مردم شام چنين سخن راند و گفت:
اى مردم شام، شما مرا
درباره على دروغزن مىشمرديد ولى اينك امر او بر شما روشن شده است، به خدا سوگند
كه خليفه شما را كسى جز او نكشته است و هموست كه فرمان قتلش را داده و مردم را بر
ضدش برانگيخته و سپس قاتلانش را پناه داده و اينك همانان، سربازان و ياران و
ياوران اويند، با آنها به راه افتاده و آهنگ شهرها [و خانهها] ى شما را كرده است
تا شما را متوارى كند. اى مردم شام، خدا را، خدا را در حق عثمان، من ولىّ دم و اختياردار
(قصاص) خون عثمانم و شايستهترين كسى هستم كه انتقام خون او را بخواهم و خداوند
براى ولىّ مظلوم[1] اختيار و
تسلطى قرار داده است[2]. پس به
خليفه (مظلوم) خود يارى دهيد.
آن گروه با او همان
كردند كه خود از آن آگاهيد، وى را ظالمانه و گمراهانه كشتند، و خداوند به تحقيق،
فرمان پيكار با آن گروه گردنكش ستمگر را داده است تا امر خدا تحقق پذيرد. [سپس از
منبر به زير آمد].
به كار گماشتن
فرمانداران و كارگزاران از سوى معاويه
پس همگان به فرمان
معاويه سر نهادند و حكمش را پذيرفتند و از هر طرف رو به سويش آوردند.
وى سه دودمان را در
فلسطين به فرمانروايى گماشت و در برابر مردم مصر قرار داد كه جلو آنها را بگيرند و
نيز به مصريان مخالف (على) كه آن هنگام با معاويه
[1] متن« لولىّ المظلوم سلطانا» و در شنهج[ لولىّ
المقتول ظلما سلطانا براى ولى مقتول به ستم: تسلطى قرار داد.]
[2] اشاره به آيه 33 سوره الاسراء وَ
مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً كه
پيشتر گذشت.